ايفاي نقش به عنوان يک پدر يا مادر، دخل و خرج، و بردنِ خانواده به داخل يک فضاي کاري به عنوان يک تيمِ منسجم.
من اغلب زوجهايي را ميبينم که يکي از آنها به کار و پول درآوردن مشغول است و ديگري به نگهداري از بچهها ميپردازد. با اينکه اين نقشها يا اين طرز عملکرد در طول زمان تغيير کرده است، اما هنوزهم اين امر متعارف است که شوهر در جلوي اين گاري مشغول به کار باشد، و همسرش در عقب.
اما عليرغم اينکه چه کسي پول درميآورد، اين سوال همچنان پابرجا است: آيا کسي که پول در ميآورد، ميتواند منحصراً بر کنترلِ آن نيز نظارت داشته باشد؟
جواب واضحاً منفي است. اما برخي از نانآوران، حتي شايد شما، اين اشتباه را در طرز تفکر خويش ميکنند و با خود ميگويند که خب، کسي که پول را درميآورد، پس حق دارد راجع به مسائل مالي و زمينههاي خرج پولش در آن تصميمگيري کند. در چنين سناريويي، همسر اصولاً ديگر نقش خود را به عنوان پرستار کودکان ايفا نميکند، چراکه اين نقش درون ماي? مالياي را براي ديگر اعضاي خانواده ندارد، و براي همين منظور است که در تصميمگيريهاي مالي به حساب نميآيد. در سمت ديگر ماجرا، شايد همسر ديگر خودش براي کودکانش تصميمگيري کند و اجازه ندهد که شوهرش، پا در اين عرصه بگذارد.
وقتي يک زوج به درونِ چنين چرخهاي ميافتد، خوب است براي اينکه بدانيم چگونه پول خرج کنيم از نکات زير براي تسهيل اوضاع استفاده کنيم.
يک نزديکي اشتراکي بدين معنا است که تصميمهاي مالي و امور مربوط به پرورش و تربيت کودکان مربوط به ارتباط خانوادگي و ميزان عاطف? دخيلشده در ارتباط دو نفر است. وقتي هردو فرد در يک صفحه از اين کتاب هستند و همان خطِ مناسب از کتاب را ميخوانند، اين يعني که آنها با همراهيِ يکديگر براي پولي که در اختيار دارند برنامهريزي ميکنند. تصميمگيري به عنوان يک خانواده مخصوصاً با استفاده از بچهها، راهي است که ميتوان به طور مساوي هريک از اعضاي خانواده را در اين موضوع سهيم و شريک دانست، بدون توجه به اينکه چه کسي اين پول را درآورده يا اينکه چه کسي بيشترِ پول را درآورده.
چه چيزي مهمتر است؟ شما چگونه سعي ميکنيد خانوادهتان را وارد يک فضاي کاري کنيد؟ آن هم به عنوان يک تيم؟
وقتي زوجها به درون اين تله ميافتند و حس ميکنند که يکي از اعضا در حال کنترلکردنِ قلمروِ مختصِ خويش در خانواده است، حالا اين قلمرو ميخواهد کودکان باشد يا پول و سرمايه، هيچکدام از اين دو قلمرو و عملکرد به سمت تصديق و يا سپاسگذاري حرکت نميکنند. در چنين مواقعي، اصولاً به جاي اينکه از يکديگر درخواست کمک و يا تشويق کنند، از قلمرو خويش بر عليه ديگري استفاده کرده، مثلاً پول، تا کنترل ديگري را در دست گرفته و احترام به نفس خويش را افزايش دهد. راه حل بهتر اين است که اين دو نفر، يک مکالم? متمرکز براي مصائب، يا بهتر است بگويم آتشِ زيرِ خاکسترِ کنترل مالي داشته باشند، و از طرف ديگر آتش زير خاکستر کنترلِ دائمي کودکان را هم در دستور کار خويش قرار دهند. توجه به اينکه طرف مقابلتان چه احساسي دارد، يا اينکه هرکس خودش را به قلمرو خودش محدود کند، ميتوانند موضوعات مهمي براي صحبت باشند.
مشاورههاي متمرکز بر روي احساسات (EFT) يکي از راههايي است که ميتوان به طريقِ آن، گرههاي اين مشکل را شلتر کرد و حل اين مساله که چگونه پول خود را خرج کنيم آسان تر مي شود.
افرادي که احساس نزديکي احساسي به يکديگر دارند، خيلي بيشتر از باقي افراد براي مصالحه با يکديگر، يا شنيدنِ حرفهاي معشوقهشان مشتاق هستند و دوست دارند که يکديگر را راضي نگه دارند. براي همين منظور، خيلي مهم است که اول از همه از نظر احساسي به يکديگر نزديک شويم تا بتوانيم که در نهايت به چنين الگوهاي اخلاقيِ وسيع و بنياديني همچون کنترل مالي انتقاد کنيم و سعي در اصلاحش داشته باشيم. اگر احساسات در صدر جدول يک رابطه نباشد، در واقع براي ابراز و بحث در موردش، مشکلات در انتهاي ليست خيليخيلي غيرقابل دسترسي به نظر ميرسند. اينکه بتوانيم به طرز مؤثري نقط? نظر هرکس را مورد بررسي قرار داد، مخصوصاً در قالب زمينههايي همچون احساسي، در زمان تصميمگيريهاي اينچنيني واقعاً مفيد خواهد بود.
محصول فن بيان را کليک کنيد
براي ديدن محصولات بيشتر اينجا را کليک کنيد
درباره این سایت