تا به حال شده است وسط سخنراني و دقيقا زماني که انتظار داريد همه از گفتههاي شما هيجانزده شوند و شما را سوالپيچ کنند آرزو کنيد اي کاش راهي وجود داشت که مخاطبانتان بهتر منظور شما را درک ميکردند؟ شما هم براي منظور و مقصود خود دچار مشکل ميشويد؟ شما هم تا کنون به ناتواني خود براي فهماندن برخي از مطالب به مخاطبان اعتراف کردهايد؟ خبر خوب اين که اين مشکل هم همانند بسياري از افت و خيرهاي چالشبرانگيز سخنراني بدون راه حل نمانده است. “تقارن در سخنراني” يکي از آن تکنيکهاي نوشتاري مفيد و پرکاربردي است که شايد کمتر اسم آن را شنيده باشيد؛ اما قطعا بارها در نوشتن متن سخنراني از آن استفاده کردهايد.
تقارن يا رعايت موازات در نوشتار، يکي از فنون در تهيه متون سخنراني است که مهمترين دستاورد آن شفافسازي، وضوح بيشتر گفتار و به تبع آن درک بهتر مطالب توسط مخاطب ميباشد. به اين شکل که سخنران با استفاده متقارن از الگوهاي دستوري در کلمات، عبارت و جملات سعي دارد فرم يا ساختاري کاملا موازي و مشابه به هم ايجاد کند؛ دقيقا مثل اشکال هندسي متقارن که هر گوشه متناظر با گوشه ديگر کاملا قرينه هم هستند.
شايد در نگاه اول چنين ساختاري خستهکننده، تکراري و کليشهاي به نظر برسد؛ اما همه چيز کاملا بر خلاف تصورات ما است. درس امروز دانشگاه زندگي به معرفي و تحليل مفهوم تقارن در سخنراني اختصاص دارد. به اميد اين که مشکلات احتمالي سخنرانان در انتقال مفاهيم با به کارگيري اين تکنيک کمتر و کمتر شود.
همان طور که گفته شد رعايت موازات و تقارن در نوشتن متن سخنراني به هيچ وجه خستهکننده نيست. در اين روش نويسنده متن که در اغلب موارد خود سخنران است تنها بخشهاي خاصي نظير افعال، اسامي و صافت را تکرار ميکند. پيش از اين در دانشگاه زندگي به بحث تکرار و افزونگي در فن بيان و بايدها و نبايدهاي آن پرداخته بوديم.
برخي از نطقهاي معروف مثل سخنرانيها و فن بيان آبراهام لينکلن سرشار از اين تکنيکهاي ريز و معجزهآسايي هستند که حتي امروز هم بسيار پرکاربرد ميباشند. تکرار در سخنرانيهاي لينکلن متعدد است. به نمونه زير توجه کنيد:
در فن بيان جان اف کندي هم فن تقارن در سخنراني بارها به چشم ميخورد:
نمونه جالب و چشمگير ديگر را در ساختاري پيچيدهتر و در سخنراني معروف گرسنه بمان، احمق بمان استيوجابز در دانشگاه استنفورد آمريکا ميبينيم:
تکرار و تقارن تکنيکي است که در گوشه به گوشه زندگي ما وجود دارد. نگاهي به رومهها و سايتها ما را با همين تقارن دلانگيز رو به رو ميکند. مهمترين مزايا و فوايدي که استفاده از تقارن در سخنراني به همراه دارد عبارتند از:
با استفاده از اين ساختار مخاطبان از بارها و بارها خواندن متن روي پاورپوينتها يا مرور کردن گفتههاي شما براي فهم مطلب بينياز ميشوند.
استفاده از تقارن شدت، فرکانس و کشش را بين کلمهاي که چندبار تکرار ميشود تقسيم کرده و از اين رو باعث ميشود مخاطب صداي تعديل شدهاي را بشنود و احساس رضايت نمايد.
سه يا تعدادي بيشتري تکرار در سخنراني و ايجاد ساختار متقارن باعث به وجود آمدن ريتم دلانگيري ميشود که معمولا خيلي خوب به خاطر ميماند.
تشابه يا تضاد بين دو عنصر در طول يک جمله يا چند جمله با استفاده از تقارن در سخنراني واضحتر و ملموستر به نظر ميرسد.
براي متقارن کردن عبارات مجبور به تکرار آنها ميشويم. همين تکرار را فرصت را براي تصديق گفتههاي قبلي و يک نتيجهگيري کامل فراهم ميسازد.
با توجه به ساير مزايا گفته شده، تقارن در نهايت باعث ماندگار شدن سخنراني ميشود
همه اين فوايدي که گفته شد درست؛ حالا بايد چه طور و چه زماني اين تکرارها را براي ايجاد يک ساختاري موازي در سخنراني به کار گرفت؟
به بخشي ازنطق نيل آرمسترانگ در سال 1969 توجه کنيد:
اين يک قدم بزرگ براي انسان است، يک پرش بزرگ براي بشريت!
در اين جمله تضاد بين قدم کوچک و پرش بزرگ و همچنين تفاوتهاي يک انسان و کل جهان بشريت مشخص شده است. براي فهم بهتر به مثالهاي ديگري نيز توجه کنيد:
سياستهاي اجتماعي من خانوادهها را در کنار هم نگه ميدارد و سياستها شما خانوادهها را از هم جدا ميکند
در انتظار يک ديدار، صاحب خانه علفها را هرس کرده، حصار را بريده، زمين را آب و جارو کرده، ديوار را نقاشي کرده…
فن بيان را کليک کنيد
مقالات ما را در دانشگاه زندگي دنبال کنيد
وقتي دقيقتر به فرآيند سخنراني و اتفاقاتي که در طول آن رخ ميدهد نگاه ميکنيم متوجه خواهيم شد تعامل مخاطبان در طول سخنراني آن چيزي نيست که تمام اين مدت فکرش را ميکرديم. ما از مخاطبان فقط نميخواهيم به محض سوال پرسيدن ما به صورت تصادفي يک پاسخ تصادفي بدهند و به اين شکل تظاهر به تعامل کرده باشيم؛ چرا که تعامل معنا و مفهوم متفاوتتري نسبت به آن چه که تصور ميکرديم دارد و مشارکت دادن مخاطبان در طول سخنراني تنها به اين سوال و جوابها محدود نميشود.
وقتي که ميگوييم مشارکت دادن مخاطبان در طول سخنراني لازم است منظور آن دسته از پرس و پاسخهاي کليشهاي نيست که بخواهيم مخاطب را به زور وارد بحث کنيم. شما به عنوان يک سخنران بايد فراتر از اين موضوع پيش برويد. طوري که هر صحبت شما باعث نگاههاي معنيدار مخاطب نسبت به هم و خود شما به عنوان سخنران شود. شما بايد فراتر از اين موضوع پيش برويد تا اين که مشارکت مخاطبان به سرگرمي آنها تبديل شود. دشوار و حتي غيرممکن به نظر ميرسد؛ نه؟!
هيچ غيرممکني در طول سخنراني به لطف تجربيات سخنرانان باقي نمانده است و هر روز راههاي بيشتري پيش روي سخنرانان قرار ميگيرد تا بيش از پيش نوآوري به خرج دهند. همراه دانشگاه زندگي بمانيد و ترفندهاي مشارکت دادن مخاطبان در طول سخنراني را از دست ندهيد.
مشارکت از همان لحظات اوليه سخنراني آغاز ميشود. اگر در بخشي از سخنراني احساس کرديد که تا کنون سخنراني انگيزشي و ترغيبکنندهاي داشتيد و مخاطبان را از نظر احساسي درگير کردهايد اکنون بهترين زمان است تا آنها را خيلي سريعتر از هميشه به تعامل واداريد. هر چه قدر که ديرتر اين حالت بين شما و مخاطبان ايجاد شود تعامل و فراخواني آنها به مشارکت در بحثها حتي بعد از اتمام سخنراني به تعويق ميافتد.
مهمترين مانعي که براي برقراري تعامل بين سخنران و شرکتکنندگان در سخنراني وجود دارد سد رواني است. سدي که باعث ميشود مخاطب تصور کند مانند شرکت در انتخابات، راي دادن، خريد سهام، شروع کسب وکار يا مثلا شرکت در يک دوره آموزشي خاص پريسک و مخاطرهآميز باشد. در چنين حالتي خيلي بهتر است که فراخواني به عمل و دعوت از شرکتکنندگان به صورت چندمرحلهاي و با پيشنهادات کوچکتر و با ريسک کمتري باشد.
کافي است نيم ساعت قبل از شروع سخنراني وارد سالن شويد. تمام آن چه که ميبينيد صندلي، ميز، سيستم روشنايي، تهويه و اقلام ديگر هستند. هيچ صدايي به گوش نميرسد و همه چيز خستهکنندهتر از آن است که بخواهيد حتي يک دقيقه در اين سالن دوام آوريد. اما نگران نباشيد؛ هيچ چيز قرار نيست همين طور باقي بماند!
مقالات فن بيان را کليک کنيد
براي دنبال کردن مقالات ما کليک کنيد
مکث در سخنراني را ديگر همه به عنوان عنصر حياتبخش در سخنرانيهاي موفق شناختهاند. همه ميدانند که با استفاده از مکث سخنران است که ميتوان شرايط بهتري را براي درک سخنراني و مفاهيم آن فراهم کرد. با استفاده از مکث است که ميتوان کمبودهاي سخنراني از جمله اتفاق پيشپاافتادهاي مثل فراموش کردن بخشي از متن سخنراني را پوشش داد. با بهرهگيري از مکث است که سخنران ميتواند بعد از دقايق طولاني صحبت کردن نفسي تازه کند و دوباره براي سخنراني شارژ شود. مکث چه براي مخاطب و چه براي سخنران فوايد آشکار و پنهاني دارد و مخاطب در اغلب مواقع از پيچيدگيهاي استفاده از مکث مابين متن سخنراني و تنظيم آن طوري که نامحسوس باشد بيخبر است.
چنان چه که گفته شد کاربرد مکث در فن بيان و سخنراني بيحد و حصر است و هر سخنراني به خاطر جبران اشتباهات خودش هم که شده از مکث بهره ميگيرد. حال ميخواهيم بدانيم که کاربرد اصلي مکث در متن سخنراني دقيقا کجا مشخص شده و چه طور ميتوانيم مکث را لا به لاي جملات خود بگنجانيم.
اين مطلب دانشگاه زندگي را به هيچ وجه از دست ندهيد.
مکث در سخنراني نقطه توفقي است که به سخنران اين اطمينان را ميدهد همه چيز کاملا تحت کنترل او قرار دارد. به طور کلي سيگنالهايي به واسطه مکث به سمت سخنران ارسال ميشوند که خيال او را بابت وقايع داخل سالن آسوده ميکند.
براي گنجاندن و استفاده از مکث ما بين متن سخنراني فنوني وجود دارد که آنها را مرور ميکنيم:
چنان چه که بارها گفته شده بهتر است متن سخنراني با حفظ يکپارچگي به قطعات کوچکتري تقسيم شود. مثلا يک متن طولاني که قرار است يکنفس بيان شود در قالب بندها يا پاراگرافهاي متعددي بيان شود. به اين شکل فرصت مکث يا توقف فراهم ميگردد. به جمله زير توجه کنيد:
براي غافلگير کردن همسرم در روز سالگرد ازدواجمان (مکث) صبح ميز صبحانه را با تعدادي گل سرخ (مکث) هديه سالگرد (مکث) و تزييات ويژه آماده کردم
براي اين که با مکث و وقفههايتان بدرخشيد ميتوانيد جملات و عبارات را نيز از هم تفکيک کنيد. به عنوان مثال هر جايي که يک علامت نگارشي مشاهده کرديد مکث کنيد و به اين شکل بخشهاي مختلف را از هم تفکيک نماييد.
به جمله زير دقت کنيد:
سالها از فارغالتحصيلي من از دانشگاه ميگذرد (مکث) اما هنوز شيريني لحظه دريافت مدرک تحصيليام را فراموش نخواهم کرد
براي ادامه مطلب اينجا را بخوانيد
دانشگاه زندگي را دنبال کنيد
نوشتن به اندازه زمين تا آسمان با آن چه که ميگوييم تفاوت دارد. وقتي که حرف ميزنيم از روي احساسات و حالات طرف مقابل ميتوانيم متوجه شويم که چه جايي از صحبت ما ابهام داشته است، چه جايي از آن ناراحتکننده بوده است و خلاصه براي اصلاح و رفع ابهامات به وجود آمده دست به کار شويم. اما نوشتن به مراتب امري پيچدهتر و زمانبرتر از صحبت کردن است. ما براي مخاطبي که گاهي هيچ شناختي از او نداريم مينويسيم و هزاران تفکر و نقطهنظر در انتظار ما قرار دارد تا متن نوشته شده با سليقه همان فرد مورد قضاوت قرار گيرد. حال اين وضعيت براي سخنراني که پيش از هر نطق خود به تهيه پيشنويس سخنراني و سپس قطعي کردن متن سخنراني نياز دارد بحرانيتر خواهد بود.
گذر از مراحل مختلف سخنراني به اندازه کافي سخنران را به خود مشغول ميکند که نتواند وقت کافي روي تهيه متن سخنراني بگذارد. اصلا به همين دليل است که سخنرانان ترجيح ميدهند صفر تا صد سخنراني را بر عهده نويسنده قرار دهند تا با آسودگي خاطر و سنجش همهجانبه موارد مرتبط با سخنراني پيشنويس کامل و بهتري در اختيار آنها قرار دهد.
به عنوان يک سخنران نگذاريد که مشکلات و موانع تهيه پيشنويس سخنراني سد راهتان شوند. مطلبي که پيش روي شما قرار گرفته حاوي 8 کليد طلايي براي نگارش بيدغدغه و سادهتر متن سخنراني ميباشد.
اگر تجربه رهبري يک سخنراني رسمي را داشته باشيد حتما اولين سوالي که هنگام نوشتن متن شروع سخنراني به ذهنتان ميرسد اين است که چه طور اولين پيشنويس را تهيه و تنظيم کنيد.
بد نيست بدانيد که در فرآيند نگارش پيشنويس سخنراني دو مانع بزرگ همواره مقابل سخنران قرار دارد:
مانع اول به سادگي با مراجعه به آموزشهاي قبلي ما در دانشگاه زندگي قابل برطرف کردن است. به اين شکل که با راهنما انتخاب موضوع در سخنراني و يا به واسطه تکنيکهاي يادداشتبرداري در سخنراني ميتوانيد مسيري که شروع کردهايد را تا پايان مطابق با برنامه پيش ببريد.
مانع دوم همان حساسيت سخنران هنگام نگارش هر جمله است. به اين شکل که يک جمله را مينويسد، همان لحظه درباره خوب و بد آن فکر ميکند و دست به ويرايش آن ميزند. در چنين وضعيتي هر چه قدر هم که در نگارش پيشنويس سخنراني مهارت داشته باشيد با کمبود وقت مواجه خواهيد شد.
طبيعي است اگر از اولين پيشنويسي که تهيه ميکنيد متنفر باشيد. طبيعي است اگر با نفرت به ويرايش متن بپردازيد و از نگارش متن سخنراني بيزار باشيد. حتي طبيعي است اگر هرگز نخواهيد متن سخنراني را خودتان بنويسيد و از همان ابتدا وابسته نويسنده شويد. اما بپذيريد که پيشنويس اول هرگز پيشنويس آخر نيست.
مقالات فن بيان در سخنراني را کليک کنيد
دانشگاه زندگي را دنبال کنيد
بعد از اين که فعاليت شما به عنوان يک سخنران رونق گرفت و براي سخنرانيهاي زيادي دعوت شديد ممکن است معيارهايتان نسبت به گذشته تفاوت کند و مثل قبل به تيپ سخنراني يا کنفرانسي که در آن جهت سخنراني کردن دعوت شدهايد توجه نداشته باشيد.
چنان چه ميدانيد تصميمگيري پيرامون موضوع سخنراني کار سادهاي نيست. وقتي قرار است در يک زمينه خاص به تحليل موضوع بپردازيد هزار و يک موضوع رنگارنگ به سمت شما هجوم ميآورند و در مجموع باعث ميشوند تا نوع يا تيپ سخنرانيهايي که در آن شرکت ميکنيد مورد ارزشمندي در رزومه کاري شما نباشد.
براي اين که بهتر با چند مورد از انواع تيپ سخنراني دردسرساز آشنا شويد خيلي زود شما را به خواندن آموزش امروز دانشگاه زندگي دعوت ميکنيم.
قبلا درباره تيپهاي رايج در سخنراني صحبت کرديم. تيپ چند منظوره، تيپ مردمي و تيپ سخنراني در رويدادهاي مختلف از جمله تيپهايي هستند که سخنرانان ميتوانند بنا به موقعيتي که در آن قرار دارند به سخنراني بپردازند. مثلا در تيپ چند منظوره به موضوعاتي مرتبط با objects يا اشيا پرداخته ميشود. اشيا نه به معني هر آن چه که اطراف ما وجود دارد؛ بلکه به معنا مردم، موقعيتها، مواردي که حضور فيزيکي ندارند نظير تکنولوژي و دنيا مجازي و خلاصه مسائلي که به صورت چندمنظوره در يک سخنراني بررسي ميشوند. در ميان تيپهاي رايج سخنراني، اين تيپ بيش از ساير تيپها به چشم ميخورد.
در تيپ مردمي، موضوع مورد نظر را با استفاده از اسامي و مردماني که در سوژه ما تاثيرگذار بودند هدايت ميکنيم. انسانهاي نامدار و موثر زيادي در تاريخ وجود داشتند که هر يک در شکل گيري بخشي از تاريخ به صورت خاص نقش داشتهاند. روايت بخشي از زندگي آنها،نقل قولها در سخنراني و ربط عملکرد آنها به موضوع سوژه خوبي ميشود و ما را از باقي ترفندها بينياز ميسازد. تيپ رويداد نيز ميتواند هر چيز و هر حادثهاي باشد که در گوشهاي از زمان اتفاق افتاده است.
با اين حال 5 تيپ سخنراني وجود دارد که اگر درگير آن شويد حتما برايتان دردسرساز خواهد شد!
سخنراناني که عاشق موضوع سخنراني خود هستند و آن قدر بر جزئيات تسلط دارند معمولا درگير اين تيپ سخنراني ميشوند. بگذاريد موضوع را بازتر کنيم. فرض کنيد سخنراني هستيد که قرار است درباره مشکلات آلودگي هوا به سخنراني بپردازيد. اين معضل، معضلي گسترده است و علم شما هم به گستردگي معضل آلودگي هوا، کنترل آن، درمان بيماريهاي مرتبط با آن و فرهنگسازي در ارتباط با آن ميباشد. از اين رو به ظرافت به توضيحات خيلي تخصصي در باب هر يک از اين موارد ميپردازيد؛ غافل از آن که اين اشتياق شما باعث بارگذاري يا انتقال بيش از حد اطلاعات به مخاطبان ميشود و خودتان خبر نداريد!
نکته مهم در ارائه اطلاعات آن است که بايد بپذيريم هيچ سخنراني نميتواند در آن واحد و در يک جلسه سخنراني، تيپِ “ميخواهم درباره همه چيز و از همه جا سخنراني کنم” را اجرا کند!
اگر اين تيپ سخنراني را اجرا ميکنيد و از اين بابت احساس گناه ميکنيد حتما به راهنماي تنظيم اسلايدها در سخنراني توجه کنيد. چنان چه ميدانيد اسلايدها نقش مهمي در تنظيم مدت زمان سخنراني دارند. عادت ساخت اسلايد در تعداد بالا براي سخنراني ها، روند اشتباهي است که همه ما به نحوي با آن درگير شده ايم. اما قانون نانوشته اي براي توليد اسلايدها وچود دارد که مي گويد: اسلايد هر چه کم تر، هر چه مختصر و حاوي کليدواژه هاي بيشتر، بهتر!
گاهي پيش ميآيد که مشغول گوش کردن به صحبتهاي کسي هستيم و وقتي به خودمان ميآييم ميبينيم سر و ته صحبتهايش هيچ ربطي به هم نداشت! با اين حال اين ما هستيم که در پايان بايد همه چيز را به هم ربط دهيم و در اين راه آشفته شويم!
تيپ سخنراني دردسرساز بعدي مشابه با همين موقعيت است و در واقع حامل اين پيام به مخاطب است که خودت سر و ته داستان به هم بچسبان! در اين تيپ هيچ انسجامي بين بخشهاي مختلف سخنراني ديده نميشود و سخنران سعي کرده است از هر دري، سخني به ميان آورد!
راه حل اين تيپ مشکلساز آن است که سخنراني را پيرامون بخشهاي کليدي سازمان دهيد. به اين شکل که تمرکز خودتان را از بخشهاي جانبي دور کنيد و فقط به بخشهاي مهم تکيه کنيد.
مقالات فن بيان را با ما دنبال کنيد
براي پيگيري مقالات سخنراني اينجا را کليک کنيد
Antonio Machado، بازيگر موفق بيسبال طي يک مصاحبه در ارتباط با مسير پيشرفت خود در زندگي شخصياش ميگويد: “براي انسان خانه به دوش چيزي به اسم مسير وجود خارجي ندارد؛ چون همه راهها را با پاي پياده طي کرده است.” اين تعريف معناي دقيقي از زندگي به ما ميدهد؛ مسير زندگي!
در زندگي واقعي شايد بر خلاف همه نقاشيها و داستانها چيزي به عنوان مسير وجود نداشته باشند؛ ما در واقع راههايي را بر اساس موقعيتهاي شاد، شانس خوب و بد، تواناييها و ارادهاي که داريم جعل ميکنيم. ما زندگي را از طريق زندگي کردن ميآموزيم بي آن که قبل از گذراندن اين دوره، سر کلاسي نشسته باشيم و يا آمادگي قبلي داشته باشيم. به همين دليل است که گفته ميشود مسير زندگي، مسير يادگيري و کسب تجربهها است. در اين مسير هر چند صاف و هموار، همواره پستي و بلنديها و فاکتورهاي مزاحمي وجود دارند که مثل ريزش سنگ از ديواره کوه در يک جاده دوطرفه باريک پر پيچ و خم ما را به چالش ميکشند. همزمان زمان هم ميگذرد و از پس گذشته، آينده از راه ميرسد.
مشکل اصلي زماني از راه ميرسد که ما خودمان را فردي خانه به دوش يا آواره تصور ميکنيم که سرش را پايين انداخته و بدون ايجاد انگيزه و دلايل نياز به آن در زندگي، مسير مستقيم رو به جلو را طي ميکند؛ چون فکر ميکند هيچ مسيري وجود ندارد!
امروز در تحليل متفاوتي از دانشگاه زندگي، به عنوان وب سايت مسير زندگي يا سايتي که مهارتهاي زندگي و سخنوري را همزمان به شما ميآموزد تصميم داريم به جنبههاي مختلف اين مسير بپردازيم. در پايان هم به يک تحليل اساسي ميرسيم تا خودتان را ارزيابي کنيد آيا مسير زندگيتان را درست انتخاب کردهايد يا نه.
در مسير زندگي گاهي نياز داريم تصميم بگيريم براي عبور از يک رودخانه صعبالعبور و پرخروش ميانبر بهتر است يا اين که از عرض رودخانه با شجاعت عبور کنيم. از شکوه و عظمت آفتاب لذت ميبريم در حالي که ممکن است همين آفتاب باعث آفتاب سوختگي ما شود. عاشقانه از بارندگي هم لذت ميبريم اما همين بارندگي گاهي باعث آسيب ميشود. در نهايت همين باران يا آفتاب است که به ما ميآموزد بايد از سرماخوردگي در بارندگي زياد بر حذر باشيم، به قدرت سازهها توجه بيشتري داشته باشيم تا باران و سيل آنها را تخريب نکنند، براي هر نوع بارندگي چه لباسي بر تن کنيم و …
ماهيت مسير زندگي؛ آيا مسير زندگيتان را به درستي انتخاب کردهايد؟
همين مسير در طول روزهاي مختلف زندگي طي ميشود و کوله بار ما به مرور زمان سنگين و سنگينتر ميشود. به مرور زمان و طي کسب تجربيات مختلف يک چهرهاي که از بدو تولد با ما بوده است تبديل به صد چهره ميشود و پوستمان کلفتتر ميشود! حال به خاطر باران باشد يا خورشيد، عبور از رودخانه باشد يا يک مسير صاف و بدون دشواري. آن چه که مهم است “براي انسان خانه به دوش چيزي به اسم مسير وجود خارجي ندارد؛ چون همه راهها را با پاي پياده طي کرده است!” انسان واقعي در مسير زندگي، مسيري که از پيش وجود نداشته و خودش با پاهاي خودش در حال ساختن و جعل کردن آن است به پيش ميرود، نقابهاي مختلف بر صورت ميزند و در برخورد با حوادث مختلف مقاومتر ميشود!
اولين گامها در مسير يا راهي که براي زندگي خود ميسازيم آن تصميمي است که گرفته ميشود و به مرحله عمل ميرسد. اما سوالي اساسي در اين مرحله پيش ميآيد که آيا تصميماتي که ميگيريم عملياتي هستند يا نه؟
تصور کنيد شما از محيط کاري خود راضي نيستيد. مسلما اولين گزينه يا تصميم که در اين مرحله گرفته ميشود ترک محيط کاري فعلي نيست. در اين مرحله اولين کاري که ميکنيد بررسي آن فاکتوري است که شما را ناراضي کرده است. مثلا حقوق آن کافي نيست؟ انگيزهاي براي انجام آن نداريد؟ محيط کاري را نميپسنديد؟
اگر تمام اين فاکتورها بررسي شدند و هيچ راه درماني براي حل اين مشکلات پيدا نکرديد نوبت به يک تصميمگيري صحيح ميرسد که آيا آن شغل را ترک کنيد و مسير زندگي تازهاي بسازيد و يا اين که با توجه به بحران موجود از همان شغل بهره کافي را ببريد.
تمام موقعيتهاي دشواري که باعث ميشوند از راهي که رفتهايد برگرديد و سرگردان شويد شما را از نو ميسازند. خيلي از اوقات همين کنارهگيريها يا تسليم شدنهاي غافلگيرانه ما را از مسيري که ممکن بود دوباره در آن قرار بگيريم و موفق هم شويم منحرف ميسازند.
در مثال قبلي اگر وضعيت موجود را بيشتر بررسي کنيد شايد بتوانيد در کنار به کارگيري پلن A ( ترک محل شغلي و کنارهگيري از کار) به پلنهاي C , B يا …نيز فکر کنيد. مثلا شايد راه چاره ترک نکردن موقعيت شغلي و پيگيري همزمان فرصتهاي شغلي ديگر باشد. به اين شکل که تا زماني که شغل مطمئني پيدا نکرديد از موقعيت خود دست نکشيد!
خيلي از اوقات تصميماتي که در زندگي ميگيريم ابدا ايدهال ما نبودهاند و هرگز با اتخاذ آنها به حد رضايت نميرسيم. بهترين راه خصوصا در تصميمگيريهاي مشکل در مسير زندگي آن است که هرگز هنگامي که عجله داريد و در مضيقه هستيد تصميم نگيريد.
مسير زندگي را کليک کنيد
دانشگاه زندگي را اينجا دنبال کنيد
اين هم از اين. ليستي که اتمام حجتي براي تمام ليستهاي اين چنيني است. در حقيقت، تمام ليستهايي که فکر ميکنيد به اين يکي شباهت دارند را دور بيندازيد چرا که با داشتنِ چنين ليستي، نياز به هيچ م يا مشاور و مقال? ديگري نداريد. اين ليست، شامل 52 موردِ علمي و حاصل 52 تجرب? شخصي است و به شما کمک ميکند تا بتوانيد در زندگي خوشحالتر و سالمتر باشيد و از تمام لحظاتِ هر روزتان نهايتِ لذت را ببريد.
ميدانم که احتمالاً الآن با خودتان فکر ميکنيد: (تنها چيزي که الان نياز ندارم، کارهاي بيشتر است)، اما اين ليست شامل کارهاي بيشتر نميشود. چه کسي با شلوغ شدنِ سرش خوشحال ميشود؟ هيچکس، نه من و نه شما. در نتيجه، قرار نيست که شما کار خاصي انجام دهيد يا من در قالب يک استاد يا دبير به شما مشق شب بدهم.
و قرار هم نيست که تمام اين 52 مورد را يکجا درون روتينِ زندگيتان جاي دهيد. براي رسيدن به هدفِ خوشحالتر بودن، ميبايستي هر روز يک قدم جديد را براساس اين ليست طراحي کرده و برداريد و در ادامه، آن را تبديل به يک عادت کنيد.
شما هم به ما بپيونديد تا همگي بتوانيم در زندگي شادتر و سالمتر باشيم و نهايت لذت را از زندگي ببريم.
يکي از شاه کليدهاي خوشحال بودن و لذت بردن از زندگي اين است که تصميم بگيريد تا ديگران را به عنوان افراد مثبت و مفيدي در نظر بگيريد؛ کساني که قصد و نيات مثبتي دارند، تمام توانشان را به کار ميگيرند و قرار نيست هيچ آسيبي به شما بزنند. وقتي تصميم بگيريد که روي قسمت روشن (يا بهتر بگويم، روي نيم? پر ليوان) تمرکز کنيد، ميتوانيد به خودتان انگيزه بدهيد و تمامي آن افکار بي ربط و منفي را دور کنيد.
اصولاً، اغلب ما از عبارات و کلماتي براي خودمان حرف ميزنيم که اگر گفتنِ اين حرفها را به شخص ديگري تصور کنيم، کاملاً بيادبانه يا غير قابل قبول به نظر ميرسد. اين مورد را تبديل به يک قانون کنيد، هروقت خواستيد با خودتان يا راجع به خودتان صحبت کنيد، فرض کنيد که در حال صحبت راجع به بهترين دوستتان هستيد. اين مورد، يکي از مهمترين عناصرِ رسيدن به خوشحالي در زندگي است.
چيزي که بسياري از ما براساس تجربههايمان ميدانيم و چيزي که دانشمندان تا به حال، پس از تحقيقات فراوان متوجه شدهاند اين است که افرادي که به خداوند ايمان دارند و وقت بيشتري براي عبادت ميگذارند، انسانهاي شادتري هستند. در نتيجه، از امروز به بعد وقت بيشتري را براي عبادت صرف کنيد.
وقتي تصميم ميگيريم تا وقتمان را با افرادي صرف کنيم که حال ما را خوب ميکنند، ما را حمايت ميکنند و به طور کلي انرژي مثبت دارند، به طور ناخودآگاه خوشحالتر خواهيم بود و ذهنيت بهتري نسبت به زندگي خواهيم داشت. اما وقتي خودمان را با انسانهايي ضعيف، آسيب زننده، سمي و مملو از انرژي منفي محاصره ميکنيم، به اين نتيجه ميرسيم که شادي و لذت لحظه لحظه از ما دورتر ميشوند.
براي لذت بردن از زندگي به خودتان اجازه بدهيد که همان کسي باشد که دلتان ميخواهد، و خودتان را با افرادي محاصره کنيد که شما را براي خاطرِ خودتان و کسي که واقعاً هستيد دوست دارند، نه به خاطر عوامل زودگذر مثل موقعيت و پول و… . دانشمندان متوجه شدند که هم? انسانها، وقتي به آخر عمرشان نزديک ميشوند، هميشه آرزو ميکنند که اي کاش همان زندگي رويايياي که ميخواستند را به واقعيت تبديل ميکردند، نه زندگياي که ديگران از آنها انتظار داشتند.
از همان لحظهاي که چهار دست و پا راه ميرويد تا همان دفعهاي که اولين قدمتان را برميداريد؛ از همان دوران تا حالا که تبديل به يک فرد بالغ شدهايد، بايد بدانيد که شکست، جزوي از روندِ يادگيري است. يادتان باشد که هر شکست، مقدم? پيروزي است. در نتيجه، براي پيروزي، بايد در وهل? اول شکست و بخوريد و چم و خمِ راه را بياموزيد.
من مطمئنم که خداوند، همانطور که نعمتها و استعدادهاي خاصي را به ما عطا کرده، توانايي رويابافي را نيز به ما بخشيده است. در نتيجه، اگر رويايي در سرتان وجود دارد که در تمام طول سالهاي زندگيتان به آن دل بسته بوديد و اگر احساس ميکنيد که با تحقق يافتنِ اين رويا جهان به جاي بهتري تبديل ميشود، پس به دنبالش برويد و اين رويا را تبديل به واقعيت کنيد.
اول از همه، تصورتان از جهانِ پس از رويا و اعمالتان را بر روي کاغذ بنويسيد و سپس به سراغ افرادي برويد که براي تحقق يافتن اين رويا به شما کمک خواهند کرد.
به شخصه، به اين فکر افتاده بودم که خودم را به انسان سالمتري تبديل کنم و سپس، سريعاً اين ايده مثل برق به ذهنم خطور کرد که در حياط پشتي خانهام باغچهاي تعبيه کنم و از محصولاتِ ارگانيکِ مخصوص به خودم استفاده کنم. مخصوصا، در ذهنم بود که خودم نان بپزم.
در نتيجه، تمام روند و مراحل پخت نان را يادگرفتم و وسايل و لوازم لازم را در حياط پشتي حاضر کردم و حالا ميتوانم از محصولات به خصوصِ خودم استفاده کنم. نکت? اصلي اين مورد، اين است که نبايد انتظار داشته باشيد که تمام عادات بدتان (که ممکن است شامل استعمال دخانيات يا عصبي بودن يا دير به خانه آمدن باشد) به صورت ناگهاني ناپديد شوند. سعي کنيد دانه به دانه به سراغ عادات بدتان برويد و آنها را محو کنيد
مقالات مسير زندگي را دنبال کنيد
براي خواندن مطالب بيشتر کليک کنيد
مسير زندگي، مسير تجربيات تلخ و شيريني است و از اين تجربيات هرگز راه فراري نبوده و نيست. حتي گاهي در طول زندگي متوجه اين تجريبات نميشويم ولي به مرور زمان نظير يک جمله بزرگ روي تابلوي ذهني ما حک ميشوند؛ انگار که از آنها درسهاي بزرگي گرفتهايم. تجربياتي مثل پيروزي بر يک مريضي نگرانکننده، به هم خوردن يک رابطه طولانيمدت و عميق، مورد خيانت قرار گرفتن و يا سواستفادههاي مالي، از دست دادن يا به دست آوردن شغل، از دست دادن عزيزترين افراد در طول عمرمان، ماموريتهاي مختلفي که در طول زندگي به ما محول ميشوند و …همه اين موارد تجربه اثرگذار و مهمي هستند که بخشهاي مختلف زندگي ما را به طور عميقي متحول ميکنند؛ حتي اگر مثل کسب همان تجربه، متوجه آثار و نشانيهاي آن روي بخشهاي مختلف روح و جسم خود نباشيم!
دوران کودکي با تمام شور و نشاطي که دارد مرحلهاي بسيار حساس در زندگي آدمي است که هرگونه تجربه مثبت يا منفي در آن، ميتواند تأثيرات عميقي را در بزرگسالي به همراه آورد. دوران بزرگسالي هم متاثر از همين آثار ممکن است تاثيرات خوب و بدي روي دوران ميانسالي و پس از آن داشته باشد. همان طور که ميبينيد تجربيات ما همانند زنجيرهاي به هم پيوسته هستند که وقتي ثبت ميشوند راه گريزي از آنها نيست.
برخي از تجربيات اثرگذارتر و خاصتر از تجربيات ديگر در مسير زندگي ما هستند. امروز تصميم داريم 4 تجربه اثرگذار را که عميقا زندگي ما را متحول ميکنند بررسي کنيم. تجربياتي که با توجه به حساسيت بُعد رواني ما، بايد از همان ابتدا در رقم خوردن آنها دقت بيشتري داشته باشيم.
در زندگي همه ما ممکن است حوادثي ناگوار و خارج از کنترل اتفاق بيافتند که ما را وحشت زده و درمانده نمايند و يا احساس نماييم که مغلوب شده ايم. ممکن است دچار حادثه رانندگي شويم و يا شاهد يک حادثه دردناک باشيم. بعضي از افراد مانند آتش نشان ها، پليس و پرسنل آمبولانس مجبور هستند بيشتر با اين حوادث روبرو شوند و شاهد صحنه هاي دلخراش مرگ يا آسيب شديد به ديگران باشند. با اين وجود بيشتر مردم مي توانند با چنين حوادثي بدون هيچ کمکي کنار بيايند. اگر واکنش جسمي و رواني افراد به اتفاقات و تجربيات تلخ براي ماهها يا سالها ادامه يابد اختلالاتي در تمام ابعاد زندگي ايجاد ميشود که تصميم گرفتيم به 4 تجربه اثرگذار در اين مورد بپردازيم.
در طول دوران زندگي تجربيات منفي و ناراحتکننده معمولا چالشبرانگيز هستند. يکي از اين تجربيات از دست دادن کار يا منع درآمدي اصلي فرد در طول زندگي مستقل يا مشترک او ميباشد. شرايطي خاص که فرد را مجبور ميکند به چند و چراهاي زيادي جواب بدهد. از يک طرف ممکن است اين تغيير در زندگي فرد باعث يک تلنگر ميشود تا از راههاي ديگري مسير کسب درآمد خود را عوض کند يا رويکرد خود را نسبت به کسب وکار عوض کند. مثلا فردي که شغل خود را از دست داده، رويکرد گذشته را نسبت به آن کسب وکار ندارد و تصور ميکند يک کسب و کار خودگردان شخصي بهتر از هر نوع فعاليت اقتصادي براي او مفيد واقع خواهد شد.
همواره يک جمله معروف و انگيزشي وجود دارد که ميگويد خود ضعيفت را بکش، خودت را از نو بساز! يک تجربه تاثيرگذار که هر چند خيلي دردناک و مشکل است ولي ميتواند از خود اصلي ما، انساني قويتر بسازد!
طبق آخرين مطالعاتي که در مجله Management Education انجام شده است ، اين تجربه تاثيرگذار در دانشآموزان و افرادي که شخصيتهاي رهبر دارند بسيار مفيد واقع خواهد شد. تجربهاي که شخصيت را توسعه ميدهد و کمک ميکند هر فرد در هر موقعيت، رفتار و روحيهاش با همان موقعيت هماهنگ شود. به عنوان مثال فردي که در يک آزمون مهم و حساس که فقط هر 4 سال يک بار برگزار ميشود شکست ميخورد با اين تجربه شکست، کاراکتري مقاومتر، تلاشگرتر و متفاوتتر از هميشه از خود ميسازد.
مسير زندگي را کليک کنيد
دانشگاه زندگي را اينجا دنبال کنيد
آيا مي توان در مورد يک موضوع خسته کننده، سخنراني فوق العاده اي ارائه داد؟
موسسه دانشگاه زندگي دانشجويان متعددي دارد که مشغول آموزش سخنراني و کسب مهارت فن بيان در زمينه هاي مختلفي نظير اقتصاد، صنعت، و صنايع و…فعاليت هستند. مي دانيد که هر يک از آنها رشته هاي جالبي هستند. بسياري از افراد نيز همواره از من در مورد نحوه ارائه يک سخنراني فوق العاده در مورد يک موضوع خسته کننده سوالاتي مي پرسند.
آنها از شنيدن اين جمله که چيزي به معناي يک موضوع خسته کننده وجود ندارد، بسيار شگفت زده مي شوند. اين سخنران ها هستند که منجر به خستگي افراد مي شوند.
بدون شک برخي از موضوعات در مقايسه با برخي ديگر از جذابيت کمتري برخوردار هستند. اما من در برخي از سخنراني ها مشاهده کرده ام که سخنران در مورد موضوع خسته کننده اي سخنراني کرده و توانسته است مخاطبين را به خنده يا گريه وا دارد.
ماه گذشته، من با يکي از مديران بازاريابي بيمه همکاري مي کردم. کار من آماده سازي وي براي سخنراني در مورد موضوع خسته کننده اي بود. بعد از چند دقيقه صحبت در مورد سخنراني وي، من از وي درخواست کردم تا متن آغازيني که براي سخنراني خود آماده کرده بود را ارائه دهد. وي مقدمه فوق العاده اي آماده کرده بود.
در اينجا به 5 مورد از اقداماتي که براين از آنها براي جالب تر ساختن سخنراني خود استفاده کرد، اشاره مي کنيم.
داستان ها نه تنها داراي جذابيت بالايي هستند، بلکه علوم اجتماعي نيز نشان داده است که داستان منجر مي شود که افراد نکات کليدي را به خوبي به ياد داشته باشند.
با آغاز يک داستان، براين چارچوب بزرگتري را براي سخنراني خود آماده نمود. اين سخنراني ديگر صرفا در مورد محصولات بيمه نبود، بلکه به کمک به افراد از طريق محصولات بيمه اختصاص داشت.تعريف داستان در سخنراني خيلي مهم مي باشد
بسياري از سخنرانان علاقه اي به آغاز سخنراني با داستاني 4 دقيقه اي ندارند. آنها بر اين باور هستند که يک داستان طولاني خودخواهانه بوده و به عنوان اتلاف وقت قلمداد مي شود. اما براين بر اين باور است که داستان آغازين بايد با سرعت بسيار آرامي تعريف شده و در هر لحظه به دنبال جلب توجه مخاطبين باشد.
براين سخنراني خود را با نشان دادن شش عنوان بر روي اسلايد پاورپوينت آغاز نکرد. بلکه وي نقشه اي را در اختيار آنها قرار داد. بعد از به پايان رساندن داستان، براين گفت: “چيزي که ما امروز قصد داريم در مورد آن صحبت کنيم ….”
در آغاز سخنراني خود از پاور پوينت استفاده نکرد. در حدود 10 دقيقه بعد از شروع سخنراني، او براي اولين بار به اسلايد نگاه کرد و گفت “بياييد به موضوع بحث بپردازيم.
مقالات ما را اينجا دنبال کنيد
www.daneshgahezendegi.com را کليک کنيد
وقتي دخترم کوچکتر بود و احساس ناامني ميکرد، به آغوش من ميآمد و سرش را روي سينهام قرار ميداد. من هم دستانم را دور او حلقه ميکردم و ميگفتم دوستش دارم. به خاطر رابطه پدر دختري به او احساسي دست ميداد که انگار تمام مشکلات از شانههايش برداشته شده است. هنوز هم اين اتفاق ميافتد و من به او ميگويم که دوستش دارم تا احساس آرامش و امنيت کند.
وقتي که يک دختر بزرگ ميشود، ممکن است مردهايي وارد زندگي او شوند اما همواره يک مرد همراه و پشتيبان اوست که کسي نيست جز پدر. رابطه پدر دختري نقش مهمي در نحوه زندگي بزرگسالانه دختر دارد. در ادامه 7 توقعي که دختران از پدرانشان دارند را نوشتهايم. بنابراين همراه دانشگاه زندگي باشيد و اين نکات را ياد بگيريد.
يک دختر توقع دارد که پدرش به شکلي فعال، در زندگي او حضور داشته باشد. پدر ميتواند با دانستن علايق دختر، در آنها شرکت کرده و نقش مناسبي را ايفا کند. مثلاً اگر او به جمعآوري سکههاي پول علاقه دارد، دخترتان را به موزه سکهها ببريد تا انواع آن را مشاهده کند. ميتوانيد درباره اين سکهها در اينترنت تحقيق کنيد و سپس دربارهاش با دخترتان به صحبت بپردازيد. اگر دختر شما در زمينه ورزش استعداد دارد، مثلاً اگر علاقهمند به بازي کردن يا تماشاي مسابقات واليبال است، مشتاقانه از او حمايت کنيد! به او نشان دهيد که زندگياش براي شما اهميت دارد و سعي کنيد پشتيبان و همراهش باشيد.
اولين رابطهاي که دختر در آن قرار ميگيرد، رابطه بين پدر و مادرش است. اگر پدر فردي باشد که همواره همسرش را تحقير کند و او را مورد بياحترامي قرار دهد، ممکن است دختر نيز به اين نتيجه برسد که رابطهاش با همسر آينده، به همين شکل خواهد بود. عکس اين موضوع هم صادق است، يعني وقتي که پدر با احترام و محبت با همسرش برخورد ميکند، تبديل به الگويي فوقالعاده خوب از يک مرد مناسب براي زندگي ميشود.
بااينکه ممکن است پدر هميشه با دخترش همعقيده نباشد، اما هميشه بايد از او حمايت کند. وقتي که پدر اين کار را انجام دهد، دختر به عزت نفس بالايي دست پيدا ميکند و تصوير خوبي از خودش در ذهن خواهد داشت. اين موضوع به اين معني نيست که بايد هميشه با او موافق باشيد، اما به او نشان دهيد که حتي در صورت مخالف با تصميمش، او را مورد حمايت قرار ميدهيد و به تواناييهايش اعتماد کامل داريد.
وقتي دخترتان درباره مسائل و مشکلات شخصياش با شما صحبت ميکند، بايد مطمئن باشد که شما با احترام و اعتماد با او برخورد ميکنيد. رابطه بايد طوري باشد که او بتواند به تنهايي با شما صحبت و مشکلاتش را آزادانه مطرح کند.
همان طور که خداوند بدون قيد و شرط به بندگانش عشق ميورزد، بايد به دختر خود عشق بورزيد. حتي اگر کار بسيار اشتباهي مرتکب شود، او بايد مطمئن باشد که از عشق پدرش نسبت به او کاسته نميشود. يک دختر بايد بداند که پدر همراهش خواهد بود، او را سرزنش و تحقير نميکند و براي بخشش آماده است.
پدر بايد رئيس معنوي خانواده و فردي روحيهبخش باشد. او بايد بتواند در زمينه ديني و معنوي، فرزندان خود را هدايت کند. پس به همراه دخترتان دعا کنيد. از اين موضوع خجالت نکشيد.
امروزه خيلي از دختران، الگوي مناسبي در زندگي خود ندارند. پدر، اولين مرد در زندگي يک دختر است و اولين کسي است که او ميشناسد. پدر ميتواند مرجعي براي مقايسه با بقيه مردان باشد و اگر او بتواند به يک الگوي خوب تبديل شود، اين موضوع به انتخاب همسري ايدهآل توسط دختر کمک ميکند
مسير زندگي را پيدا کنيد
اگر ميخواهيد زيبا سخن بگوييد
اگر ميخواهيد همهي واژگان و حروفي که بيان ميکنيد را ، مخاطب شما بشنود
اگر ميخواهيد در سخن گفتن، نفسنفس نزنيد و مديريت نفس داشته باشيد
اگر ميخواهيد حنجره و تارآواهاي توانمدي داشته باشيد
اگر ميخواهيد عضلات گفتاري شما ، بسيار توانمندتر از پيش باشند
و اگر ميخواهيد در سخن گفتن با خانواده، دوستان، همکاران و… بدرخشيد
…و بسياري نگرانيها و احساسات ناخوشايند ديگر
مخاطبان اين آموزش:
و همهي ايرانياني که صدا و آواي خوب و پرورش يافته ميخواهند.
محصول فن بيان را با ما دنبال کنيد
دانشگاه زندگي شامل بهترين مقالات در زمينه روانشناسي و فن بيان است
شنيدن کلمه “مناظره” خواه ناخواه بلافاصله هر کسي را به ياد مناظره هاي داغ و پرتنش انتخاباتي مي اندازد که هر يک از رقبا در تلاش هستند با شيوه سخنوري يا فن بيان خود رقيب را از ميدان به در و خلاصه به نحوي همه چيز را به نفع خود تمام کنند. هر چند که گفتگوهاي رقبا سياسي در طول انتخابات مصداق بارز مناظره مي باشند اما علم مناظره با تمام شاخ و برگ هايش فراتر از اين است که بخواهيم آن را به مباحث سياسي محدود کنيم و اتفاقا در طول روز براي ما خيلي پرکاربر مي باشد. مثلا همين گفتگوهاي کلاسي که بين دانشجويان و استاد براي رد يا تاييد يک مبحث علمي، فرهنگي يا اعتقادي شکل مي گيرد همان ميز گرد مناظره اي است که همه ما در طول تحصيل کم و بيش دور آن نشسته ايم و به مباحثه پرداخته ايم. از ديدگاه ويکي پديا، مناظره يا مناظرهکردن، روش رسمي استدلال تعاملي و نمايشيافتني است که با هدف هم نظر، هم فکر و هم رنگ کردن ديگران با ما شکل مي گيرد. اگرچه همه ما طعم مناظره را به صورت رسمي يا غيررسمي چشيده ايم اما اگر قرار باشد اين ماظره برد و باخت داشته باشد و موثر واقع شود نظير سخنراني يا سخنوري اصول خاص خود را دارد. اصولي که ما آن ها را در قالب تکنيک هاي فن بيان در مناظره بررسي مي کنيم.
مناظره مثل راه رفتن روي لبه پرتگاه مخاطره آميز است. به علاوه بررسي نتيجه مناظره را بهتر است به مخاطبان يا نظاره کنندگان بسپاريم؛ چون فقط آن ها هستند که با توجه به فن بيان مناظره ما مي توانند قضاوت کنندگان عادلي باشند. شايد اولين مناظره انتخاباتي رئيس جمهور اوباما در دور اول رياست جمهوري اش با رقيب جمهوري خواه يکي از داغ ترين مناظرات تلويزيوني بوده است که کاربران به واسطه همان مناظره توانستند با توجه به فن بيان اوباما پيروزي او را بر ريب جمهوري خواهش پيش بيني کنند.
حتي اگر مناظره کننده حرفه اي و ماهري هستيد 5 تکنيک فن بيان در مناظره که قرار است در ادامه آن ها را تجزيه تحليل کنيم را احتمالا تا کنون نشنيده ايد! همراه ما باشيد.
شايد خيلي ابتدايي باشد اما سه اصل اساسي يک مناظره موفق تفکر، مکث و بردباري است. فرض کنيد شما به عنوان کارشناس مديريت بحران سازمان هواشناسي در يک جلسه رسمي قرار است به مناظره با يکي از منتقدان عملکرد خود بپردازيد. مخاطب مناظره را شروع مي کند و بدون معطلي سراغ اصل مطلب مي رود: چرا با وجود قانون منع عبور و مرور موتور سيکلت هاي دوزا همچنان شاهد عبور و مرور آزادانه آن ها در سطح شهر هستيم؟ مديريت شما ناکارآمد بوده است!
در چنين مواردي يک مناظره کننده هوشمند پيش از اين که بخواهد مثل يک آتشفشان فوران کند، حرف هاي مخاطبش را انکار کند و با ذکر دليل حرف هاي طرق مقابل را رد کند بهتر است يک بار سوال طرف مقابل را تکرار کند و به او حرف هايش را گوشزد نمايد. اين ترفند تکرار سوال يا حرف هاي طرق مقابل در طول مناظره يکي از فنون کليدي است که باعث مي شود آن چند ثانيه بحراني را قبل از جوش آوردن و خروشيدن با آرامش پشت سر بگذاريد. اين دقيقا همان ترفندي بود که لوييد بنتسن، معاون رياست جمهوري دموکرات در رويارويي با دن کويل، رقيب جمهوري خواه خود انجام داد و باعث شد به اين شيوه پاسخ هاي منطقي تري به رقيب بدهد و در عين حال کمي از هيجان مخاطبان بکاهد.
هر چند که مهارت حاضرجوابي در طول سخنراني اي مناظره ها به شدت براي سرکوب کردن طرف مقابل به درد مي خورد اما با وجود تکرارهاي طلايي در مناظره مي توان تعادل و بالانس مناسبي در طول گفتگو برقرار کرد.
مسير زندگي را کليک کنيد
براي خواندن مطالب بيشتر اينجا را کليک کنيد
اگرچه که اين مدارک همگي مقدماتي هستند، اما تحقيق خاصي، از ارتباط رژيم غذايي با افسردگي سخن ميگويد. در بازنماييِ جديدي، محققين استراليايي، مردم بومي جزير? تورس استريت را مورد آزمايش قرار دادند.
در اين آزمايش کاملاً طبيعي، محققينِ دانشگاه جيمز کوک متوجه شدند که در بين مردمِ جزيره، مقادير خوردن غذاي دريائي با مقدار افسردگي مرتبط است.
اين تيم تحقيقاتي که توسط پرفسور زالتن سرنايي و رابين مک درموت هدايت ميشود، جزير? تورس استريت را _ که در آن فستفود قابل دسترسي است _ با جزيرهاي که فقط غذاي طبيعي در آن يافت ميشد، بر کفههاي ترازو قرار دادند.
دکتر مکسيموس برگر، سردبير اين تحقيق اذعان دارد که گروهشان با بيش از 100 نفر از هر دو جزيره مصاحبه کرده.
(از آنها راجب رژيم غذاييشان سوال کرديم، سطح افسردگيشان را مورد بررسي قرار داديم و نمون? خوني گرفتيم. همينطور که انتظار داريد، جزير? دوم که فستفود در آن يافت نميشود، به ناچار مقادير غذاي دريايي در رژيم غذاييِ غالب مردم بيشتر است).
محققين در بين اين تعداد جمعيت، تشخيص دادند که مجموعاً 19 نفر علائمي حاکي از افسردگي را نشان ميدهند: 16 نفر از جزيرهاي که فستفود در آن يافت ميشود، و تنها 3 نفر از جزير? دوم. پس اينجا هم مي توان ارتباط رژيم غذائي با افسردگي را تشخيص داد.
برگر گفت: (افرادي که علائم افسردگي شديدتري داشتند جزو جوانترينها و مشتريان پر پروپاقرصِ فست فود بودند).
محققين نمونههاي خون را با همکاري دانشگاه آدليدز بررسي کردند و متوجه شدند که نوع چربي خون مردم اين دو جزيره، با يکديگر متفاوت است.
برگر در اين باره ميگويد: (درصد اسيد چربي که افسردگي را تسريع ميبخشد، در نمونههاي مردمي که به فستفود دسترسي داشتند بيشتر بود. در عوض، اسيد چربي که مانع افسردگي ميشود _ و ازقضا در غذاي دريائي يافت ميشود _ در نمونههاي مورد دوم بيشتر بود).
برگر توضيح داد که غلظت و نوع اسيدهاي چرب بهغايت متغير و تاثيرگذار است.
با توجه به آمار، رژيم دور? وسترنِ آمريکا نيز اسيد چربِ مربوط به افسردگي را بهوفور توليد ميکرد و فقدان اسيدِ بازدارنده در تمامي مردم ديده ميشد.
(در کشورهائي با رژيم غذايي سنتي، نسبت کساني که اسيد بازدارنده را دارا هستند گاهاً حتي 1 به 1 است، اما در کشورهاي صنعتي 20 به 1 است.
سرنايي باور دارد که تاثير افسردگي بر زندگي، فقط براي 1 نفر از هر 7 نفر قابل مشاهده است. اگرچه که مردم جزير? تروس استريت و ابروجينال دچار آشفتگيها و بيماريهاي ذهني بودند، اما مقادير اين بيماري به شدت متناسبتر از مردم شهري است.
او ادامه داد: (افسردگي بيماري پيچيدهاي است، اين بيماري به اجتماع و طبيعت اطراف فرد هم بستگي دارد پس نميتوان يک درمان قطعي براياش تجويز کرد، اما پيشنهاد ما، يک رژيم غذايي غني شامل غذاي دريائي است که ميتواند خيلي مفيد و کارساز باشد).
سرنايي معتقد است که با توجه به اطلاعاتي که در اختيار داريم بازهم زود است تا از تاثير قطعي رژيم غذائي بر افسردگي خبر بدهيم، اما گفت که اميدوار است با تلاشها و آزمايشات بيشتر روي جوامعي با همين ويژگي ها، به نتيجهاي قاطع برسد.
(شايد اين نوع رژيم غذائي بيشتر از جسم بر روي روحوروان آدمي و خوببودناش تاثير بگذارد).
براي درمان کمال طلبي مطالب را کليک کنيد
دانشگاه زندگي را دنبال کنيد
هدف از حرف زدن مقابل عده اي که براي ما ارزش قائل مي شوند و وقتشان را بابت شنيدن صحبت هايمان اختصاص مي دهند چيست؟ اين که تحسينمان کنند؟ اين که دانسته هاي خودمان را به نمايش بگذاريم و کاري کنيم همه درباره تخصص و مهارت هاي ما بدانند؟ آيا هدف درآمدزايي و تبليغات براي پروژه هاي آينده است يا اصلا با اين کار در واقع مشغول رفع تکليف و انجام وظايف خود (مثلا ارائه پايان نامه يا رساله، سخنراني هاي کاري و…) هستيم؟ هر يک از اين اهداف کوچک و بزرگ که پشت سخنراني هاي شما باشد باز هم يک سخنراني ايده آل حرفه اي چند هدف ثابت و کلي بيشتر ندارد: سرگرم کردن مخاطب، اطلاع رساني، ايجاد انگيزه و فراخواني کاربر به عمل. بين تمام اين عوامل شايد ايجاد انگيزه با استفاده از تکنيک انگيزشي براي مخاطبان تنها عامل پررنگي باشد که از انزوا مخاطب در طول سخنراني جلوگيري کند و مانع از ترک صندلي توسط او شود!
حقيقت در دنيايي که هر روز هزاران سخنراني و سمينار رنگارنگ با حضور سخنرانان مدعي برگزار مي شود با ديروز متفاوت است. شما به عنوان يک سخنران تنها در صورتي مي توانيد اثر واقعي و مطلوب را روي مخاطبان خود داشته باشيد که به نحوي حس تعجب و حيرت او را برانگيخته و موجبات قليان احساسات او را نيز فراهم آورده باشيد!
به همين منظور تصميم گرفتيم 8 تکنيک کليدي انگيزشي براي مخاطبان را با شما در ميان بگذاريم که افراد را روي صندلي ها ميخکوب کرده و باعث مي شود در طول سخنراني از سر جايشان جُم نخورند!
ايجاد انگيزه در سخنراني کار ساده اي نيست. اگر بخواهيم ايجاد انگيزه را معنا کنيم يعني همان چيزي که باعث مي شود مخاطب از شرکت در اين مراسم يا سخنراني احساس پشيماني نکند و فکر نکند وقتش را به خاطر توجه به شما از دست داده است!
اولويت شما در سخنراني نه صرفا ارائه اطلاعات بلکه مجذوب کردن مخاطبان از طريق ايجاد انگيزه در آن ها است. براي اين مهم چه برنامه اي داريد؟ احتمالا 8 تکنيک انگيزشي براي مخاطبان که در ادامه مورد بررسي قرار مي دهيم به دردتان مي خورد.
بگذاريد بدون هيچ فلسفه بافي و دليل آوردن اين مورد را با يک مثال شروع کنيم. يکي از تکنيک هايي که من هميشه قبل از شروع سخنراني با استفاده از آن با مخاطبانم ارتباط مي گيرم گفتن جمله زير است:
خيلي تبريک مي گويم به خاطر حضورتان در اين جمع؛ شما در راس فقط و فقط 10 درصد اندک جامعه هستيد که شانس حضور در چنين سميناري را پيدا کرده اند!
بعد از گفتن اين جمله شعارگونه و بعضا کليشه اي براي رفع ابهامات و روشن کردن اين که دقيقا چرا اين جمعيت جز 10 درصد قليل جامعه هستند به توضيحات بيشتري مي پردازم:
بله؛ به خاطر اين که شما در اين لحظه اين جا حضور داريد در زمره اين ده درصد قرار مي گيريد! شما دقيقا بين گروه ده درصدي کوچک جامعه هستيد که مي دانند براي رسيدن به هدفي که ما اينجا قرار است دنبال کنيم، بايد مصمم باشند. قطعا 90 درصد ديگر دلايل زيادي داشته اند تا در اين جمع حاضر نباشند و در اين لحظه جاي ديگري باشند.
مسير زندگي خود را اينجا شناسايي کنيد
دانشگاه زندگي را دنبال کنيد
مردم در بهترين حالت قادر هستند فقط 7 درصد آن چه که مي شنوند را به خاطر بياورند؛ مگر آن که پشت اين يادآوري تمرين و تکراري بوده باشد. اين بدين معنا است که فقط 7 درصد تلاش هاي شما براي قانع کردن مخاطبانتان موثر واقع مي شود و مردم به صورت ميانگين همين درصد اندک را از شما دريافت مي کنند. Jerry Richardson در کتاب Magic of Rapport تاکيد مي کند که در ميان تمام فاکتورهاي موثر نظير لبخند زدن در طول سخنراني، توجه به تيپ هاي شخصيتي مخاطبان در طول سخنوري يا ترفندهاي مربوط به آمادگي قبل از صحبت کردن و سخنراني، اين تُن صداي سخنران است که در اذهان 38 درصد از مخاطبان ما در طول صحبت کردن ثبت مي شود. 55 درصد ديگر مربوط به حالات چهره و زبان بدن است که قبلا بدان پرداخته ايم و خيلي زياد به ياد مي ماند. بنابراين شکي باقي نمي ماند که يک سخنور در کنار زبان بدن به صدا سازي در فن بيان اهميت دهد و نسبت به تقويت آن حريص باشد.
خيلي خوب مي دانيم که اطلاعات و تسلط هر فرد بيش از هر عامل ديگري بقيه را خيره مي کند و باعث مي شود ديگران از ما تعريف و تمجيد کنند. با اين حال هميشه عوامل پيش بيني نشده اي وجود دارند که حتي متخصصان و کساني که به مطالب احاطه کامل دارند را به چالش بکشند. هر گوينده با صدا سازي در فن بيان و تکنيک هاي آماده سازي صدا پيش از سخن گفتن مي تواند بخشي از نقصان ها و ضعف هايي که در صدايش حس مي شود را جبران کند. به شرط اين که با اصول آن آشنا باشد.
با اين پيش درآمد در مطلب ديگري از دانشگاه زندگي به مرور مختصر کليات تکنيک هاي صداسازي در فن بيان مي پردازيم.
يک سخنران يا يک گوينده هنگام حرف زدن ممکن است به جاي صداسازي نرمال و فعال دچار افراط يا تفريط شود. افراط در صدا زماني رخ مي دهد که به خاطر تاکيد روي گفته هايمان ناخواسته تن صدا بالا مي رود و سخنراني چيزي جز داد و فرياد نيست. اما حالت تفريط دقيقا مقابل فريا يا صداهاي گوش خراش است و دقيقا مثل يکنواختي صدا در طول سخنراني چيزي مثل زمزمه کردن است که شبيه داروي خواب آور روي مخاطب عمل مي کند!
قطعا تمرينات زير به سخنران يا گوينده کمک مي کند تا در فن بيان خود با تکنيک هاي صداسازي مرز بين فرياد و زمزمه را پيدا کند و بتواند تا پايان کار تعادل خود را روي همين محور حفظ نمايد.
هيچ جا خانه خود آدم نمي شود؛ خصوصا وقتي که قرار باشد براي سخنراني و صداسازي در سخنراني تمرين کنيم! براي شروع ابتدا قلم به دست شويد و پنج يا شش عبارت مرتبط با بحث گفتگو خود را روي کاغذ يادداشت کنيد. مثلا اگر قرار است درباره شيوع يک بيماري خاص بين حيوانات يک منطقه وارد يک مناظره يا گفتگو شويد مي توانيد عبارت هاي تکان دهنده اي مثل آثار اين بيماري بر سلامت انسان، بيماري هاي مشترک بين حيوان و انسان و مضرات اين بيماري را براي محيط زيست جمع آوري کنيد.
حالا مي توانيد کار را شروع کنيد. هر يک از اين عبارت ها را به عنوان يک سوغاتي به اعضا خانواده خود هديه دهيد. مي پرسيد چه طور؟ تکه هاي کاغذ يا کاغذ نوشته ها را بين اعضا خانواده خود تقسيم کنيد و از آن ها بخواهيد اين کاغذ ها و متن هاي مختصر نوشته شده روي آن ها را به خاطر بسپارند. اين کار براي مراحل بعدي قطعا لازم است؛ پس فعلا صبور باشيد!
براي شروع صدا سازي در فن بيان قبل از شروع سخنراني يا گفتگو از يک فضا باز و بزرگ براي شبيه سازي ملاقات، مصاحبه يا مکالمه استفاده کنيد. يکي از اتاق هاي بزرگ و جادار منزل را انتخاب کنيد که خيلي راحت افراد بتوانند در آن رفت و آمد کنند و خلاصه تحرک داشته باشند.
محصول کمال طلبي را کليک کنيد
در طول تاريخ آمريکا باراک اوباما در کنار سياستمداران ديگري نظير آبراهام لينکلن و نطق و فن بيانش، يکي از بهترين سخنرانان سياسي بوده است که توانسته در هر سخنراني بيش از دويست هزار نفر به صورت حضوري و ميليونها نفر در سطح جهان را با نمايش مهارت خود ميخکوب کند. حتما ميدانيد که ادبيات سياسي و سخنرانيهايي که با رنگ و بوي سياست ارائه ميشوند از دشوارترين و پيچيدهترين نطقهايي هستند که تسلط بالاي گوينده را نسبت به متن، مخاطبان و شرايط حاکم بر سخنراني ميطلبند. در اين بين فن بيان برخي از سياستگرها بيشتر به چشم ميخورد و فن بيان اوباما در مذاکرات نمونه مناسب و برتري ميان آنها ميباشد.
قبلا مروري بر متنهاي سخنراني اوباما داشتيم و واضح است که بخش عمده فن بيان مذاکرات او را همين متون تشکيل ميدهند. با وجود برخي از نقدهايي که به سخنراني اوباما وارد ميشود به عنوان يک سخنران بايد پذيرفت که تمام اموري که زير ذرهبين نقادانه و موشکافانه دنيا قرار داشت توسط همين چارچوبهايي که او در شيوه سخنوري خود دنبال ميکرد به سرانجام رسيد.
با دانشگاه زندگي براي آشنايي با فنون بيان اوباما، چهل و چهارمين رئيس جمهور ايالت متحده آمريکا همراه باشيد.
در ايالات متحده و ساير کشورهاي جهان ديگر مشخص شده است که هر فرد صبحگاه و با خروج از منزل حداقل يک بار با فردي به عنوان مخاطب رو به رو ميشود و با او گفتگو ميپردازد. به جز اين، تقريبا در هر روز در ايالات متحده آمريکا انواع و اقسام سخنرانيها برگزار ميشود و حتي مجمعي در اين کشور براي ارزيابي سخنراني برتر ماه وجود دارد که چيزي مشابه سيستمهاي امتيازدهي ميباشد. وقتي که به ابتدا بسياري از سخنرانيها گوش فرا ميدهيم غالبا با کلماتي مواجه ميشويم که خيلي ساده به خاطر سپرده نميشوند و پس از مدت کوتاهي فراموش ميشوند؛ اما متون سخنراني اوباما در بخش مقدمه خيلي ساده و بيآلايشتر از ساير سخنرانيها تنظيم شدهاند. شايد فن بيان اوباما از پيچيدگيهاي ظاهري فاصله گرفته باشد و بيش از آن به بطن ماجرا توجه شده باشد.
شايد براي اوباما و ساير سياستمداران به دام افتادن در سخنرانيهاي سياسي بسيار ساده باشد؛ کما اين که معمولا يک سخنراني سياسي تا مدتها حاشيه به دنبال ميآورد.
در فن بيان اوباما يک نکته مهم و ويژه احساس ميشود: اوباما با مخاطبانش در اتاقهايشان، خانههايشان و يا با لحن يک سخنراني در حضور پنجاه تا شصت نفر سخن ميگويد؛ نه يک سخنراني دويست هزار نفره!
اوباما خوب ميدانسته که مخاطبانش چه کساني بودهاند. در آن زمان و در بازه سالهاي 2009 تا 2017 مهمترين مخاطبان اوباما سطوح و اقشار ضعيف جامعه و حتي فقيرترين فقرا جامعه بودند!
در بخشي از سخنراني مردمي اوباما که به خوبي بيانگر شناخت مخاطبان توسط او ميباشد ميخوانيم:
“به تمام کساني که ما را فراتر از مرزها مشاهده ميکنند، کساني که اطراف تلويزيون و راديو ازدحام کردهاند و در گوشهاي فراموششده از اين دنيا هستند: بدانيد که اگرچه هر يک از ما داستانهاي جداگانه و منحصر به فردي داريم اما سرنوشت ما مشترک است و طلوع جديدي در آمريکا در دست خواهد بود!”
مقالات بيشتر فن بيان را در دانشگاه زندگي دنبال کنيد
چرا افراد از هم جدا ميشوند؟ دليل اصلي جدايي زوج ها چيست؟ حقيقت تلخي وجود دارد که ميگويد عاشق شدن، بسيار آسانتر از باقي ماندن در عشق است.
آيا ميدانستيد که حدود 70 درصد از زوجهايي که هنوز ازدواج نکردهاند در کمتر از يک سال راهشان از يکديگر جدا ميشود؟ روانشناسي به نام مايکل روزنفلد بيش از 3000 نفر از افرادي که ازدواج کرده بودند و افرادي که هنوز به اين مرحله نرسيده بودند را مورد بررسي قرار داد. او ميخواست بداند که پس از مدتي، چه بلايي سر رابطهها ميآيد و دليل اين جداييها چيست.
سوال اصلي که براي بسيار از ما پيش ميآيد اين است که افراد چرا از هم جدا ميشوند؟ و چرا بيشتر جدايي زوج ها در 1 يا 2 سال اول اتفاق ميافتد؟ در ادامه با ما همراه باشيد زيرا به 15 دليل اصلي اين موضوع ميپردازيم که توسط کارشناسان ماهر در اين حوزه، مطرح شدهاند.
نيل استراوس متخصص رابطه، درباره دلايل جدايي زوجها در اين مدت زمان خاص صحبت کرد و سه مرحله اصلي در اين دوره را بيان کرد. او گفت:
در ابتدا، شما هيچ چيز را به شکل واقعي نميبينيد بلکه آن چيزي که دوست داريد ببينيد را در طرف مقابل تجسم ميکنيد. در مرحله دوم کمي واقعگراتر ميشويد و تصورات شما از بين ميرود.
اين موضوع باعث ميشود که افراد در يک دوره خاص سه تا نه ماهه جدا شوند، به اين دليل که چهره واقعي يکديگر را ديدهاند. پس از اين مرحله، به نزاع قدرت ميرسيم. اگر از اين سه مرحله به سلامت عبور کنيد، يک رابطه جدي و خوب خواهيد داشت. اما تعدادي از افراد از اين مراحل عبور نميکنند که نتيجه آن، جدايي است.
آيا ميدانستيد که بسياري از افراد در زمانهاي خاص مثل عيد سال نو و روز ولنتاين از هم جدا ميشوند؟
طبق تحقيقاتي که در آمريکا انجام شده، بيشتر جدايي زوج ها در روز ولنتاين، فصل بهار، عيد سال نو و تعطيلات تابستاني اتفاق ميافتد.
پس از يک سال، حقايق ظاهر ميشوند. شما رفتارها و عادات واقعي شريک خود را ميبينيد و ممکن است از برخي از آنها خوشتان نيايد.
اين زمان بسيار حياتي است و نقش مهمي در رابطه دارد. به اين دليل که شما چهره و شخصيت حقيقي فرد مقابل را خواهيد ديد. پس در نهايت دو وضعيت به وجود ميآيد، يا پس از اين زمان به شريک خود عادت کردهايد و نميخواهيد او را رها کنيد يا اينکه ضعفها و مشکلاتي که در او ديدهايد، شما را از ادامه رابطه منصرف کرده است.
محققان دانشگاه لندن ثابت کردهاند که عشق واقعاً نابينا و کور است. مشخص شده که احساس عشق برخي از بخشاي مهم مغز که مسئول تفکر هستند را مختل ميکند. پس هنگامي که به يک فرد احساس نزديکي ميکنيد، مغز تصميم ميگيرد که از بررسي شخصيت طرف مقابل به شکل عميق خودداري کند.
بنابراين اينکه ميگويند فرد عاشق، نابينا ميشود و ضعفهاي طرف مقابل را نميبيند، به نوعي صحيح است.
تحقيقات نشان ميدهد که ن انتظار دارند وقتي که روي يک رابطه سرمايهگذاري ميکنند، سودي به شکل دريافت احساسات کسب کنند. اين افراد، عشق و توجه، پول و زمان خود را صرف رابطه کردهاند پس انتظار دارند در عوض، توجه طرف مقابل را به دست آورند. اگر اين انتظار برآورده نشود؛ رابطه به سمت نابودي پيش ميرود و افراد از هم جدا ميشوند.
کمال طلبي را اينجا درمان کنيد
براي تهيه اين محصول کليک کنيد
«مهمترين دو روز زندگي شما، روزي است که متولد ميشويد و روزي است که ميفهميد چرا زندگي ميکنيد»
اين سخن از مارک تواين، پس از گذشت بيش از 150 سال کاملاً صحيح و پر از مفهوم است. در واقع تعداد زيادي از افرادي که با مشکلات کاري و نيتي دست و پنجه نرم ميکنند با چنين سوالاتي نزد روانشناس ميآيند:
مردم دوست دارند بيشتر درباره زندگي خود بدانند و شايد به دنبال هدفي عميقتر باشند اما نميدانند چطور به آن برسند. شما با اين موضوع موافق هستيد؟ من که هستم.
يافتن هدف در زندگي فقط يک موضوع جذاب و لاکچري نيست. در واقع با توجه به دههها تحقيق، مشخص شده که موارد ديگري وجود دارند که در داشتن استقامت ذهني، از هدف مهمتر هستند. يک تحقيق در سال 2009 بيان کرد که اهميت هدف از دوران کودکي مشخص ميشود. همچنين طبق اين تحقيق، ياد گرفتن بچهها درباره يافتن معنا و مفهوم در زندگي، به موفقيت تحصيلي بيشتري منجر ميشود و علاوه بر اين، احتمال ابتلا به افسردگي را در سالهاي بعدي زندگي را کم ميکند.
نميدانم شما چگونه تحصيل کرديد اما در دوران تحصيل من، شرايط طوري بود که دانشجو به ارتباط با خودش و يافتن معناي عميق، تشويق نميشد. بنابراين براي اولين بار در اواسط دهه 20 زندگي، از خودم با جديت پرسيدم «دارم با زندگيم چه کار ميکنم؟»
قبل از اينکه وکيل شوم، معلم بودم. هميشه بچهها را دوست داشتم، هميشه فکر ميکردم که در مسير صحيح قرار گرفتهام. اما پس از گذشت دو سال کاملاً نااميد شدم و نميتوانستم جايي که هستم، بمانم. اما مشکل اين بود که نميدانستم بايد از کجا شروع کنم.
يک حرفه جديد ميخواستم و قصد داشتم کاملاً از نو شروع کنم. هر کاري که به دنبالش ميرفتم، مدرک بالاتري لازم داشت يعني اينکه بايد برميگشتم و دوباره درس ميخواندم. با خودم فکر کردم که اين موضوع نه از نظر مالي به صرفه است و نه احساسم را درست ميکند. بخشي از وجودم به من ميگفت آيا ديوانه شدي؟ يک کار مطمئن داري. چرا ميخواهي استعفا دهي و آن را رها کني؟
اما قلب من ميگفت که يک فرصت به خودم بدهم و اين کار را رها کنم. خيلي وقت بود که از آن کار لذت نميبردم اما نميخواستم بدانم چرا. فکر ميکردم دنيا چيزي به من بدهکار است و قصد نداشتم با سختي آنچه که نياز داشتم، مواجه شوم. فکر ميکردم که براي يافتن «چرا» قرار نيست عذاب بکشم زيرا اين موضوع نشان ميداد که راه درستي انتخاب نکردهام.
سرانجام احساسات را کنار گذاشتم و اين فرصت را به دست آوردم تا خود واقعيام را بشناسم.
کارهاي مختلفي را امتحان کردم. مثلاً با تعدادي از افراد درباره احساسشان نسبت به زندگي صحبت ميکردم. ميخواستم بدانم روابط آنها چگونه پيش ميرود و وضعيت احساسيشان چطور است. وقتي که با افراد در سطح عميقتري ارتباط برقرار کردم، ترقي و پيشرفت را به چشم ديدم. پس از مدتي متوجه شدم مردم هميشه به سمت من ميآيند و مشکلاتشان را مطرح ميکنند و من هم از کمک کردن و حمايت آنها لذت ميبردم. فهميدم که در اين کار خيلي خوب هستم!
اگر از اهميت فن بيان بي اطلاع هستيد اينجا را کليک کنيد
محصول فن بيان را اينجا تهيه کنيد
آيا از خودتان ميپرسيد که در حين ديدنِ يک فردِ جديد بايد چه کار کنيد؟ آيا شما بايد دست بدهيد يا منتظر شويد تا او اول دستش را به سوي شما دراز کند؟ ياد گرفتنِ آداب دست دادن ميتواند در برخي شرايط کاري و اجتماعي بسيار مهم و حياتي باشد، چرا که قادر است تا تأثير عميقي را در فرد مقابل ايجاد کند.
دست دادن، در حقيقت بدين معناست که شما خواستارِ ايجاد رابط? دوستي با فرد مقابل بوده و يا او براي شما فردِ قابل قبولي است، حالا ممکن است اين فرد، همساي? شما باشد و يا شخصي که قرار است براي استخدامتان با شما مصاحبه کند. يادتان باشد که بهتر قبل از پياده کردنِ اين فنون بر روي افراد غريبه، دست دادن را با اعضاي خانوادهي خود امتحان کنيد. خيلي از آدمها شما را با نوع دست دادنتان قضاوت ميکنند، روش دست دادنِ شما ميتواند حاکي از خونگرمي و يا اعتماد به نفس بالايتان باشد.
اوقاتي که شما بايد با ديگران دست بدهيد:
معرفيهاي ابتدايي
مصاحبههاي کاري
در ضمنِ ديدنِ کسي که مدت زيادي از دوريتان ميگذرد
سلام و احوال پرسي با مهمانان (زماني که شما ميزبان هستيد)
سلام و احوال پرسي با ميزبان (زماني که شما مهمان هستيد)
خداحافظي با يک دوست يا همکارِ حرفهاي
در ضمنِ ديدنِ اعضاي خانوادهي همسرتان
هر زمان که آقا يا خانمي دستش را به سمت شما دراز ميکند
فردي که از نظر اجتماعي و يا حرفهاي در رتب? بالاتري قرار دارد _ يا به عبارت ديگر جزو اولياي امور است _ و يا سنِ بيشتري نسبت به شما دارد، بايد دستش را به سمت شما دار کند. به طور مثال، فرض کنيد براي يک مصاحب? کاري به يک شرکت مراجعه کردهايد، کسي که بايد دستش را دراز کرده و دست دادن را آغاز کند، فردِ مصاحبه کننده است. وقتي اعضاي خانوادهي همسرتان را ميبينيد، به طور مثال پدر زن شما کسي است که بايد دست دادن را آغاز کند.
اگر اشتباهي رخ داد و شما اشتباهاً دستتان را دراز کرديد، به هيچوجه دستتان را عقب نکشيد، چرا که نه تنها از اين کار به عنوان بيادبي برداشت ميشود، بلکه ممکن است هردوطرف را معذب کند. هميشه در دست دادن، با فردِ مقابل همکاري کنيد. لبخند بزنيد و به ادام? معرفي بپردازيد. عذرخواهي نکنيد.
اگر در حالتِ نشسته قرار داريد، از جاي خود بلند شويد و دستتان را دراز کنيد. اين کار نه تنها احترام شما را به فردِ مورد نظر ابراز ميکند، بلکه شما را به نوعي، همترازِ يکديگر ميکند. ارتباطِ چشمي را برقرار کنيد و يک لبخند نيز چاشنيِ کار کنيد تا فردِ مقابل بفهمد که شما از ديدنِ او و بودن در اين مکان خوشحال هستيد.
سر جاي خود بايستيد و به فرد مقابلتان نگاه کنيد تا او فکر نکند که عجله داريد و قرار است به جايِ ديگري برويد. اگر در حينِ راه رفتن هستيد، بايستيد، به سمتِ فرد مورد نظر برگرديد، به او نگاه کنيد و با هم دست بدهيد، وگرنه اوضاعِ معذب کنندهاي بينتان حاکم ميشود.
اگر کف دستهايتان خيس هستند، پس دست دادن را به وقتِ ديگري موکول کرده و سعي در خشک کردنِ دستها و خوش و بش کردن داشته باشيد. خوش و بش کردنِ شما بايد شاملِ گفتنِ اسم آن آقا يا خانم، همراه با عباراتِ زيبا و دلنشين باشد، مثلاً: (از ديدنِ شما خيلي خوشحال شدم خانم حسيني!) و اگر عبارات دلنشينِ ديگري هم براي اضافه کردن داريد، اصلاً دريغ نکنيد. در ابراز خوشحالي و يا هر احساسِ ديگري زيادهروي نکنيد، اين کار سببِ معذب کردنِ فرد مقابل ميشود.
اگر هنوز مسير زندگي خود را تعيين نکرده ايد کليک کنيد
دانشگاه زندگي همراه هميشگي شماست
يک سخنراني حرفه اي و کامل بيش از اين که به مجموعه اي از کلمات خلاصه شود شبيه به فيلم يا تئاتر مي باشد و شما هم نقش اول اين فيلم را به عنوان يک سخنران بازي مي کنيد. همان طور که آغاز يک فيلم بايد جذاب باشد و اين کشش تا ميانه فيلم ادامه پيدا کند سخنراني هم نياز به يک عامل کشنده و جذاب دارد تا مخاطب تا پايان بحث روي صندلي خود بنشيند. اگرچه ترفند هاي سخنراني جذاب مي تواند در اين زمينه پاسخ گو باشد اما سخنراني تنها به ابتدا و بخش مياني محدود نمي شود. ختم سخنراني يا پايان دادن به سخنراني شايد از ساير بخش ها حتي مهم تر باشد!
متاسفانه اغلب سخنرانان به پايان سخنراني خود توجه ندارند و چون تصور مي کنند حاضرين از روي صندلي ها بلند مي شوند و چندان به سخنان آن ها گوش نمي دهند پايان نامطلوبي را معمولا در سخنراني خود دارند. اما اهميت پايان سخنراني بيش از بخش هاي ديگر است. در پايان سخنراني است که شايد کاربر هوش و حواسش جمع شده است و آماده براي رفتن است؛ در همين لحظه بايد تير را رها کنيد و نقاط مهم سخنراني را با فن بيان شيوا خود يادآوري کنيد. تجربه نشان داده است تازه بيش از 80 درصد مخاطبان در پايان سخنراني هوشيار مي شوند.
اما چه طور بايد به سخنراني خود پايان دهيم؟ چه کنيم تا اگر ابتداي سخنراني چندان مورد پسند حضار نبوده است حداقل بتوانيم با پايان دادن به سخنراني به نحو احسنت آن ها را تحت تاثير قرار دهيم؟
درس امروز دانشگاه زندگي پاسخي به تمام سوالات بي جواب ذهن شما خواهد بود. براي حرفه اي شدن در فن بيان و سخنراني با ما همراه باشيد.
براي پايان دادن به سخنراني خود به نکات زير توجه کنيد:
براي تک تک کلماتي که در پايان سخنراني به کار مي بريد بايد با برنامه ريزي عمل کنيد. ابتدا از خود بپرسيد هدف من از صحبت کردن چه بوده است؟ به اين سوال پاسخ دهيد و مشاهده کنيد آيا سخنراني شما تمام اين موارد را پوشش داده است يا نه.
وقتي خود شما به اندازه کافي نسبت به انتهاي صحبت هاي خود آگاه باشيد مخاطبان نيز مي توانند بهتر نتيجه گيري و قضاوت نمايند. به همين دليل توصيه ما پايان انفجاري اما مرحله به مرحله است. به ليست نکات خود نگاه کنيد. احتمالا سرتيتر هاي صحبتتان را نوشته باشيد. هر مرحله را با ذکر يک سرتيتر مرور کنيد تا گفته هاي شما در ذهن حاضرين تداعي شود.
يکي از اشتباهات خطرناک در فن بيان ناديده گرفتن ديگران است. اگر واقع گرا باشيد متوجه خواهيد شد که با استفاده از همين مخاطبان مي توانيد پيشرفت کنيد و کمبود هاي سخنراني را برطرف کنيد. لذا توصيه مي کنيم از اصل فراخواني به مشارکت استفاده کنيد. اين بار هدف مخاطب را بابت حضور در اين جلسه جويا شويد.
به نمونه اي از به کارگيري اصول فن بيان و سخنوري و پايان دادن سخنراني به بهترين نحو توجه کنيد:
“چالش ها و فرصت هاي زيادي در سال جاري براي کسب وکار ما وجود دارد و اميد داريم با کمک شما و رفع اين مشکلات در سال بعدي تاريخ ساز شويم!”
يک فرمول ساده براي هر نوع سخنراني وجود دارد:
اگر فرمول ساده شما براي سخنراني از اصول گفته شده پيروي کند بنابراين قطعا بايد به بيان خلاصه اي از مطلب بپردازيد. به اين منظور مي توانيد با فن بيان زير به مخاطبان اعلام کنيد قرار است مطلب را مجددا خلاصه کنيم:
“به من اجازه دهيد تا براي تفهيم بهتر موضوع يک بار ديگر نکته اصلي مطلب را تشريح کنم”
شک نکنيد که مخاطبان آگاه و علاقمندي که با اختيار خودشان روي اين صندلي ها نشسته اند از شما بابت پايان دادن به سخنراني با ارائه خلاصه تشکر مي کنند.
زماني که به پايان سخنراني نزديک شديد مي توانيد بگوييد:
“اجازه دهيد با تعريف يک داستان شيرين آن چه در ذهنم مي گذرد را با شما تقسيم کنم”
براي تعريف کردن داستان ها مي توانيد از شنيده ها، داستان هاي علمي و حتي ضرب المثل ها و روايت هاي قديمي استفاده کنيد. گاهي برخي از داستان ها با شما هم هدف هستند و تعريف آن ها خيلي بهتر مي تواند گوياي منظور شما باشد.
براي مبارزه با کمال طلبي منفي کليک کنيد
محصول کمال طلبي را در دانشگاه زندگي تهيه کنيد
موفقيت از آن کساني است که هوشمندانهتر گام بردارند؛ نه صرفا سختکوشي بيشتري در مسير خود داشته باشند. يکي از نگرانيها و دغدغههاي سخنرانان و مخاطباني که در سخنرانيها شرکت ميکنند سوالاتي است که دقيقا نميدانند بايد بپرسند يا نه؛ و اگر بپرسند اين سوالات قرار است آنها را به کجا سوق دهد يا بهتر بگوييم، چه نتيجهاي به دنبال داشته باشد. چرا که اغلب سوالاتي که در طول کنفرانسها و همايشهايي که تبادل نظر در آنها برقرار است به پاسخ هاي تدافعي در سخنراني منتج ميشوند.
يک باور مشترک و قديمي وجود دارد که بهتر است سوالات را به جاي اين که با “چرا” شروع کنيم با “چه” شروع کنيم. البته شايد در عمل چرا يا چه طور تفاوت چنداني با هم نداشته باشند و مفهوم جملات چندان متاثر از قيود پرسشي نباشد؛ اما آن چه که باعث رويارويي مخاطب يا سخنران با پاسخ هاي تدافعي در سخنراني ميشود همين قيود پرسشي هستند که احساسات متفاوتي را به طرف مخاطب القا ميکنند.
درباره چرايي و نحوه پيشگيري از بروز پاسخ هاي تدافعي در سخنراني نکاتي را گردآوري کردهايم که خواندن آنها در مجموعه آموزشي دانشگاه زندگي قطعا خالي از لطف نخواهد بود. همراه ما بمانيد.
قبل از هر چيز بهتر است با فلسفه پرسش و پاسخي که در پايان سخنراني يا در خلال آن مطرح ميشود آشنا شويد. چنان چه قبلا در بحث مديريت جلسات پرسش و پاسخ بعد از سخنراني اشاره شد سوال پرسيدن يک نياز ضروري براي فردي است که به تازگي با موضوعي رو به رو ميشود. از آن جايي که خيلي از سخنرانيهاي معتبر معمولا با محتوا و بار علمي تازهاي براي شنونده همراه هستند پس تبديل شدن سخنراني به جلسهاي گفتگومحور دور از انتظار نيست. در واقع پرسش و پاسخ از ديد سخنران و مخاطب ممکن است معاني متفاوتي داشته باشد. به طور کلي پرسش و پاسخ روشى است که سخنران، مجري يا مدرس به وسيله آن مخاطب خود را به تفکر پيرامون مطلب يا مفهومى جديد يا بحث خاصي تشويق مىکند. در اين روش مخاطب به دنبال اولين جرقههايي که در ذهن او زده شده است تلاش مىکند با کوششهاى فکري از معلوم به مجهول حرکت کند و به اين ترتيب خودش به پاسخ صحيح سوالاتش برسد؛ نه اين که لقمه حاضر و آمادهاي در اختيارش قرار گرفته باشد.
“چرا” همواره يک قيد پرسشي پرتکرار اما با بار منفي است و اين حس را به طرف مقابل القا ميکند که انگار جايي از کار او ميلنگد و يا شما در حال زير سوال بردن او هستيد. استفاده از قيد پرسشي “چرا” حالت جستجوگري دارد و به مخاطب اين حس را القا ميکند که شما قرار است از چيز کوچکي لا به لاي تمام مفاهيم سردرآوريد.
بنابراين توصيه ميشود مثلا:
شايد گفتگو و همين تبادل نظر راهي براي جذب مخاطب و توجه از دست رفته آنها باشد؛ اما وقتي دقيقتر به اين موضوع نگاه ميکنيم ميبينيم در بروز پاسخ هاي تدافعي در سخنراني اين تنها قيود پرسشي نيستند که مشکلساز ميشوند. در واقع ضمير “تو” يا سو شخص مفردي که بعد از “چرا” به گوش مخاطب ميرسد در واقع تن يا لحن اتهامي دارد. اين حالت باعث ميشود تا مخاطب بعد از شنيدن سوالات شما هرگز به اين فکر نکند که چه طور پاسخ سوالتان را بدهد؛ بلکه احساس کند در حال سرزنش شدن است و بايد به نحوي رفع اتهام کند. پس در چنين شرايطي بعيد نيست اگر با پاسخ هاي تدافعي در سخنراني رو به رو شويم.
چنان چه گفته شد اين پاسخها هم ممکن است از طرف مخاطب بروز کند هم از طرف سخنران. در واقع هر دو جايگاه موقعيت خوبي هستند تا مورد سرزنش قرار بگيرند و براي يک پاسخ تدافعي درست درمان به تکاپو بيفتند.
جلسات پرسش و پاسخ و سوالاتي که به شکل غيرقابل پيشبيني ممکن است پرسيده شوند راه خوبي براي اثبات ادعاها در طول سخنراني هستند؛ خصوصا ادعاهايي که تصور ميکنيد مخاطبان هنوز شما را باور ندارند. بنابراين لازم است پيش از پاسخ دادن به سؤالات مخاطبين در جلسه سخنراني لازم ست هر سخنران آمادگيهايي کسب کند. خود سخنران و مخاطب نيز وقتي در جايگاه پرسش از طرف مقابل قرار ميگيرند بايد به نکاتي توجه داشته باشند:
براي تقويت فن بيان خود کليک کنيد
محصول فن بيان را اينجا تهيه کنيد
فقط خودتان را نبينيد که شايد در هر سن و سالي که قرار داريد مسير زندگي مشخصي داريد و توانستيد به يک هدف واحد برسيد. افرادي در دنيا و حتي همين دور و اطرافتان وجود دارند که اهداف و مسير زندگيشان را بيشتر از لباسهاي راحتي که در منزل پوشيدند و عوض نمودند تغيير دادند! شايد براي بار اول خندهدار به نظر برسد اما حقيقت همين است و بسياري از ما انسانها در طور زندگي با اين که سالهاي سال از سن مدرسه رفتنمان و فارغالتحصيلي از دانشگاهها ميگذرد هنوز سرنخ اساسي در ارتباط با آن راهي که ميخواهيم طي کنيم در دست نداريم. گويا کشف مسير زندگي با اين که درس خوانديم، شغل پيدا کرديم و حتي به مرحله درآمدزايي و تشکيل زندگي مستقل رسيديم باز هم دشوار است!
در مسير کشف و رسيدن به راه اصلي زندگي هميشه سوالات متفاوت و شايد تکراري در ذهن شکل بگيرد. اين که از زندگيام چه ميخواهم؟ چه کاري را بيشتر دوست دارم انجام دهم؟ چه چيزي مرا در اين دنيا بيش از هر شغل و پيشه ديگري به وجد ميآورد؟ گاهي هم اين تفکرات خستهکننده و ملالآور ميشوند؛ چون اين چالش هميشگي گاهي بدتر ما را سردرگم ميکند و ممکن است با خودمان بگوييم اصلا قرار نيست هر آدمي به يک ماموريت ويژه در زندگياش برود! همين که تنفس ميکند و با افرادي که آنها را دوست دارد معاشرت ميکند کافي است!
با وجود اين ديدگاه همچنان دغدغهاي مبهم در طول زندگي ما را قلقلک ميدهد تا اين که به يک هدف واحد برسيم؛ حتي اگر ديدگاهمان نسبت به کشف يک مسير ثابت منفي باشد. شايد پاسخ دادن به اين سوالات تکراري مثل اين سوال که از زندگي چه ميخواهيم مشکل باشد؛ چون جواب ثابتي براي هيچ سوالي در اين دنيا وجود ندارد و هميشه اما و چراهايي هستند که پاسخ ما را نقض کنند؛ با اين حال در دانشگاه زندگي، وب سايتي که حالا به وب سايت مسير زندگي شما تبديل شده است قصد داريم با طرح چند سوال متفاوت بهتر به کشف مسير زندگيتان کمک کنيم.
اگر با ماهيت مسير زندگي آشنا شده باشيد اکنون به خوبي ميدانيد که اين مسير هرگز از قبل تعيين نشده است و اين خود ما هستيم که بايد يک مسير مندرآوردي را به خودمان و اطرافيانمان تحويل دهيم تا احساس سربلندي کنيم! بنابراين اگر بخواهيم در اين راه منفعل عمل کنيم ممکن است جاده ما را به سمت پرتگاه هدايت کند!
برخي از سوالات متفاوتي که براي کشف مسير زندگي ميتوانيد از خودتان بپرسيد عبارتند از:
شايد از شنيدن اين سوال شوکه شده باشيد اما بايد باور داشت که اگرچه تمام تلاشمان را به کار ميبريم اما گاهي همه چيز دقيقا بر عکس تصوراتمان رخ ميدهد.
در نگاه اول ممکن است اين ديدگاه را بدبينانه تلقي کنيد اما بايد پذيرفت که هر قسمت از اين مسير فداکاري ميطلبد و گاهي هم در عوض فداکاري بايد هزينههايي را براي طي کردن بخشي از راه بپردازيم.
بگذاريد راحتتر اين موضوع را بررسي کنيم. اگر بخواهيد يک کارآفرين موفق شويد اما نخواهيد مزه قرض و وام و استرس بازپرداخت آنها را بچشيد چه طور قرار است يک کارآفرين شويد؟ اگر قرار است يک نقاش زبردست باشيد ولي نتوانيد بارها مردود شدن اثر هنري خود را در جشنوارهها بپذيريد چه طور قرار است يک نقاش حرفهاي شويد؟
با اين اوصاف شايد بهتر باشد ساندويچ شکست خود را با يک مزيت رقابتي ميل کنيد؛ مزيتي که باعث ميشود شما در اين دوره قويتر ادامه دهيد و به مسيري که در آن قرار گرفتهايد بيشتر ايمان داشته باشيد.
براي ادامه مسير زندگي خود با همراه باشيد
دانشگاه زندگي همراه شماست
ايفاي نقش به عنوان يک پدر يا مادر، دخل و خرج، و بردنِ خانواده به داخل يک فضاي کاري به عنوان يک تيمِ منسجم.
من اغلب زوجهايي را ميبينم که يکي از آنها به کار و پول درآوردن مشغول است و ديگري به نگهداري از بچهها ميپردازد. با اينکه اين نقشها يا اين طرز عملکرد در طول زمان تغيير کرده است، اما هنوزهم اين امر متعارف است که شوهر در جلوي اين گاري مشغول به کار باشد، و همسرش در عقب.
اما عليرغم اينکه چه کسي پول درميآورد، اين سوال همچنان پابرجا است: آيا کسي که پول در ميآورد، ميتواند منحصراً بر کنترلِ آن نيز نظارت داشته باشد؟
جواب واضحاً منفي است. اما برخي از نانآوران، حتي شايد شما، اين اشتباه را در طرز تفکر خويش ميکنند و با خود ميگويند که خب، کسي که پول را درميآورد، پس حق دارد راجع به مسائل مالي و زمينههاي خرج پولش در آن تصميمگيري کند. در چنين سناريويي، همسر اصولاً ديگر نقش خود را به عنوان پرستار کودکان ايفا نميکند، چراکه اين نقش درون ماي? مالياي را براي ديگر اعضاي خانواده ندارد، و براي همين منظور است که در تصميمگيريهاي مالي به حساب نميآيد. در سمت ديگر ماجرا، شايد همسر ديگر خودش براي کودکانش تصميمگيري کند و اجازه ندهد که شوهرش، پا در اين عرصه بگذارد.
وقتي يک زوج به درونِ چنين چرخهاي ميافتد، خوب است براي اينکه بدانيم چگونه پول خرج کنيم از نکات زير براي تسهيل اوضاع استفاده کنيم.
يک نزديکي اشتراکي بدين معنا است که تصميمهاي مالي و امور مربوط به پرورش و تربيت کودکان مربوط به ارتباط خانوادگي و ميزان عاطف? دخيلشده در ارتباط دو نفر است. وقتي هردو فرد در يک صفحه از اين کتاب هستند و همان خطِ مناسب از کتاب را ميخوانند، اين يعني که آنها با همراهيِ يکديگر براي پولي که در اختيار دارند برنامهريزي ميکنند. تصميمگيري به عنوان يک خانواده مخصوصاً با استفاده از بچهها، راهي است که ميتوان به طور مساوي هريک از اعضاي خانواده را در اين موضوع سهيم و شريک دانست، بدون توجه به اينکه چه کسي اين پول را درآورده يا اينکه چه کسي بيشترِ پول را درآورده.
چه چيزي مهمتر است؟ شما چگونه سعي ميکنيد خانوادهتان را وارد يک فضاي کاري کنيد؟ آن هم به عنوان يک تيم؟
وقتي زوجها به درون اين تله ميافتند و حس ميکنند که يکي از اعضا در حال کنترلکردنِ قلمروِ مختصِ خويش در خانواده است، حالا اين قلمرو ميخواهد کودکان باشد يا پول و سرمايه، هيچکدام از اين دو قلمرو و عملکرد به سمت تصديق و يا سپاسگذاري حرکت نميکنند. در چنين مواقعي، اصولاً به جاي اينکه از يکديگر درخواست کمک و يا تشويق کنند، از قلمرو خويش بر عليه ديگري استفاده کرده، مثلاً پول، تا کنترل ديگري را در دست گرفته و احترام به نفس خويش را افزايش دهد. راه حل بهتر اين است که اين دو نفر، يک مکالم? متمرکز براي مصائب، يا بهتر است بگويم آتشِ زيرِ خاکسترِ کنترل مالي داشته باشند، و از طرف ديگر آتش زير خاکستر کنترلِ دائمي کودکان را هم در دستور کار خويش قرار دهند. توجه به اينکه طرف مقابلتان چه احساسي دارد، يا اينکه هرکس خودش را به قلمرو خودش محدود کند، ميتوانند موضوعات مهمي براي صحبت باشند.
مشاورههاي متمرکز بر روي احساسات (EFT) يکي از راههايي است که ميتوان به طريقِ آن، گرههاي اين مشکل را شلتر کرد و حل اين مساله که چگونه پول خود را خرج کنيم آسان تر مي شود.
افرادي که احساس نزديکي احساسي به يکديگر دارند، خيلي بيشتر از باقي افراد براي مصالحه با يکديگر، يا شنيدنِ حرفهاي معشوقهشان مشتاق هستند و دوست دارند که يکديگر را راضي نگه دارند. براي همين منظور، خيلي مهم است که اول از همه از نظر احساسي به يکديگر نزديک شويم تا بتوانيم که در نهايت به چنين الگوهاي اخلاقيِ وسيع و بنياديني همچون کنترل مالي انتقاد کنيم و سعي در اصلاحش داشته باشيم. اگر احساسات در صدر جدول يک رابطه نباشد، در واقع براي ابراز و بحث در موردش، مشکلات در انتهاي ليست خيليخيلي غيرقابل دسترسي به نظر ميرسند. اينکه بتوانيم به طرز مؤثري نقط? نظر هرکس را مورد بررسي قرار داد، مخصوصاً در قالب زمينههايي همچون احساسي، در زمان تصميمگيريهاي اينچنيني واقعاً مفيد خواهد بود.
محصول فن بيان را کليک کنيد
براي ديدن محصولات بيشتر اينجا را کليک کنيد
آناييز نين، نويسنده مشهور آمريکايي ميگويد: ما انسانها را آن طور که هستند قضاوت نميکنيم؛ آن طور که ميبينيم مورد قضاوت قرار ميدهيم. اکنون علوم روانشناسي هم اين موضوع را در علم روانشناسي اجتماعي تاييد ميکند و روانشناسان معتقدند ديد ما نسبت به افراد نه بر اساس شخصيت واقعي آنها، بلکه بر اساس حس برترياي است که ما نسبت به ديگران در خود احساس ميکنيم. پشت اين قضاوتها هم احتمالا حس ترس، دغدغهها، کمبودها و ارزشهاي ما وجود دارند. اما آيا ميدانستيد بين قضاوت ديگران توسط شما و شخصيت شما چه ارتباط مستقيمي وجود دارد؟
معمولا شما به عنوان يک شنونده به راحتي ميتوانيد زواياي پنهان شخصيت افراد را رديابي کنيد. حتي اگر هميشه به دنبال راهي براي جلوگيري از قضاوت کردن ديگران هم باشيد باز هم آن قضاوتي که در ذهنتان درباره ديگران ايجاد ميشود ميتواند معرف شخصيت دروني شما باشد. در ادامه ميخوانيد که چه نکاتي در قضاوتهاي ما بيانگر اين حقايق هستند.
قضاوتهاي مختلف ما در برخورد با افراد مختلف قطعا متاثر از روحيات ما خواهد بود. مثلا فردي که درونگرا و آرام است، با ديدن صحبتهاي فردي که برونگرا، پرسر و صدا و گرمتر است ممکن است قضاوتهاي افراطي داشته باشد. همين حالت در شرايط مختلف ديگر هم ممکن است رخ دهد.
برخي از قضاوتهاي شما بر پايه رفتارهايتان با ديگران، شخصيت شما را آشکار ميکنند؛ مثلا:
شخصيت شما در قضاوتهاي خوشبينانهاي که درباره ديگران داريد معمولا مثبت تلقي ميشود. افرادي که خوشبين هستند معمولا شخصيتي صميمي، مهربان و بيحاشيهتر دارند و در گفتگو با ديگران کاملا مثبت حاضر ميشوند. اين افراد معمولا مخالفتي در گفتگوها از خود نشان نميدهند و هيچ مانعي براي تصميمات جمعي نيستند. اما اگر قرار باشد آن روي ديگر سکه را ببينيم ممکن است اين شخصيت کمي براي آن فرد مشکلساز باشد. يعني در قضاوت ديگران توسط شما، اگر قرار باشد خوشبين باشيد ممکن است از اين مرز عبور کنيد و نتوانيد احساسات واقعي خود را براي جلوگيري از ناراحت کردن ديگران نمايش دهيد. شايد به همين دليل باشد که افراد خوشبين معمولا خود را به راضي بودن و موافق شرايط کنوني بودن محکوم ميکنند. البته در زندگي واقعي هم معمولا افرادي راضيتر هستند.
معمولا ما قضاوتهاي مثبتي درباره افرادي که خودشيفته و مغرور هستند نداريم؛ اما مطابق با تحقيقات روانشناسي آن دسته از افرادي که از خودشيفتهها بيزار است خودش به درجاتي از خودشيفتگي دچار شده است.
معمولا قضاوت ديگران بر اساس خودشيفتگي آنها کار دشواري نيست. به علاوه امروزه فضاي مجازي موقعيتي را فراهم کرده تا افراد خيلي سريعتر بتوانند با بخشي از روحيات و تفکر اطرافيان خود آشنا شوند. مثلا افرادي که خودشيفته هستند معمولا به آپديت صفحات اجتماعي خود با اين مضمون که “من خودشيفته هستم!” نميپردازند؛ بلکه معمولا از آپديت مداوم صفحات خود خودداري ميکنند و به شکل ديگري در فضاي مجازي ظاهر ميشوند. اگر درباره ديگران قضاوت خودبيني، خودشيفتگي و خودپسندي داريد احتمالا زواياي پنهاني از خودپسندي در شما وجود دارد که مانع از ديدن ساير ابعاد وجودي ديگران شده است.
قضاوتهاي ما معمولا به دو شکل وابسته و مستقل انجام ميشود. تحقيقات نشان داده که قضاوتهاي مستقل از هم در کشورهاي غربي و قضاوتهاي وابسته در کشورهاي شرقي بيشتر رواج دارد. اما منظور از وابسته و مستقل چيست؟
در قضاوتهاي مستقل، قضاوت معمولا با استفاده از يک کلمه مستقل و کوتاه بيان ميشود. مثل اين جمله که فلاني عصباني است، فلاني بسيار محتاط است، بسيار فعال است، بسيار وسواسانه کار ميکند و …
در قضاوتهاي وابسته توضيحات ما را به سمت قضاوتهاي صحيحتري هدايت ميکند. مثلا اگر يک فرد با کفشي غيررسمي در يک مهماني شرکت کرده است، در نظر گرفتن احتمال مشغله و دغدغههاي فراوان اين فرد يا متفاوت بودن ارزشهاي او نسبت به ارزشهاي ما، ما را به جواب ميرساند.
براي يافتن مسير زندگي خود کليک کنيد
دانشگاه زندگي همراه شماست
اخيرا از چند نفر درباره نطق گتيسبورگ سوال کردم و خواستم بدانم فکر مي کنند اين نطق حداکثر چند دقيقه طول کشيده باشد. جدا از اين که بسياري از آن ها آبراهام لينکلن را نمي شناسند و اصلا تا کنون چيزي درباره نطق گتيسبورگ و جزئيات آن نشنيده بودند، آن هايي که اطلاعات کافي داشتند اغلب اين زمان را حداکثر 10 تا 15 دقيقه تخمين زدند. شگفت زده مي شويد اگر بفهميد بر خلاف همه اين حدسيات نطق معروف گتيسبورگ که نمونه بارز و تحسين برانگيز فن بيان آبراهام لينکلن بود فقط و فقط 2 دقيقه طول کشيده است! چيزي به اندازه يک مطلب 300 کلمه اي عادي که در اغلب بلاگ ها يا وب سايت ها به صورت روزانه مي بينيم!
پرزيدنت آبراهام لينکلن، معروف ترين سخنراني هاي خود را در طول جنگ داخلي آمريکا، در پنجشنبه، 19 نوامبر سال 1863، در تسخير قبرستان ملي سربازان در گيتيزبرگ، پنسيلوانيا، ارائه کرد. اين سخنراني که نشانگر تسلط بديع او بر زبان انگليسي، اصول سخنراني حرفه اي و فن بيان بي نظير و نوآورانه اش بود باعث لغو برده داري در آمريکا شد. نطق گتيسبورگ (به انگليسي: Gettysburg Address) مشهورترين سخنراني آبراهام لينکلن است که باعث شد از آن پس نام اين فرد به عنوان يکي از رئيس جمهورهاي آمريکا بر سر زبان ها بيفتد. اين در حالي است که قبل از لينکلن و دقيقا در همان روز، سخنرانان ديگري هم نطق نمودند و بيش از يک ساعت در اين روز تاريخي براي مردم سخت گفتند، اما هيچ نام و نشاني از آن ها در دست نيست!
اکنون با گذشت دو صده از نطق گتيسبورگ، هنوز هم فن بيان آبراهام لينکلن نظير فن بيان هيتلر و بسياري از سياستمداران تاريخ نزد متخصصان علوم و فنون بيان و سخنراني معتبر و قابل ستايش است. با اين حال آبراهام لينکلن اين فنون را يک شبه به دست نياورده است. با ما باشيد تا با برخي از حقايق خواندني درباره سخنراني ها و فن بيان وي آشنا شويد.
قبل از هر چيز توجه شما را به بخش مختصري از نطق گتيسبورگ جلب مي کنيم:
“ما اکنون درگير جنگي داخلي شدهايم که دوام آن ملت يا هر ملت ديگري را که همان رؤياها و همان اهداف را در سر دارد، به بوته? آزمايش گذاشتهاست. ما در يکي از ميدانهاي نبرد همان جنگ گرد هم آمدهايم. آمدهايم تا بخشي از آن ميدان نبرد را به آرامگاه ابدي کساني اختصاص دهيم که درست در همينجا از جان خود گذشتند تا آن ملت به حياتش ادامه دهد.جهان اهميتي نخواهد داد و به ياد نخواهد سپرد که ما در اينجا چه گفتيم، اما آنچه آنها در اينجا انجام دادند را نميتواند به فراموشي بسپارد. بر ما زندگان است که تمام تلاشمان را معطوف به کار تمامنشدهاي بکنيم که کساني که در اينجا جنگيدهاند تاکنون چنين شرافتمندانه پيش بردهاندش. بر ماست که تمام تلاشمان را معطوف به وظيفه? خطيري کنيم که بر دوش ماست؛ که از اين رفتگان عزيز، جانسپاري براي نهضتي که برايش جانسپاري کردند را بياموزيم.”
نظر شما درباره اين نطق چيست؟ برداشت شما از سخنراني که اين نطق را حدود دو قرن پيش ارائه کرده است چيست؟ در اين مطالب قصد داريم به برخي از ويژگي هاي آبراهام لينکلن که در سخنراني و فن خطابه وي تاثير زيادي داشته است بپردازيم.
وقتي صحبت از ظاهر سخنران به ميان مي آيد صرفا قرار نيست به لباس، پوشش و تيپ و استايل او بپردازيم. در فن بيان آبراهام لينکلن بيشتر از لباس و تيپ او، چهره و حالت هاي شخصي اش به چشم مي آيد. بسياري از اسناد حاکي از زشت بودن چهره لينکلن هستند. لينکلن انساني افسرده و عموما ناراحت بود. چين هاي پيشاني لينکلن در طول اغلب سخنرانيش بيشتر مي شد و پيش از اين که مي خواست صحبت کند معمولا چند ثانيه حرف هايش را مزه مزه مي کرد!
رومه بوستون (ماساچوست) در 14 سپتامبر 1848 درباره ظاهر لينکلن مي نويسد: او مردي بلند قد و ترکه اي بود. چهره اي فکري، ذهني همواره مشوش، شخصيتي جستجوگر و قضاوت کننده خوبي بود.
برخي ديگر از رومه ها هم به فن بيان مناظره وي اشاره کرده اند و او را فردي بسيار جدي حداقل در ظاهر معرفي کرده اند!
اسناد، شواهد شگفت انگيزي درباره رد منطق در جاي جاي سخنراني ها و صحبت هاي لينکلن آشکار مي کنند:
نظق معروف لينکلن، منطقي ترين، بحث برانگيزترين و قانع کننده ترين نطقي بود که در باب ايالت نبراسکا شنيده ايم.
(ايلينوي) وايگ، نوامبر 3، 1854
لينکلن روي هر نقطه اي که دست گذاشت رد منطق او براي ما روشن شد. و با تيغ تيز طعنه و هجو خود شعله خط مشي شبه دموکراسي را برافروخت.
(ايلينوي) Weekly Republican، 25 ژوئيه 1856
شيوه او نه خيال انگيز و وهم آلود است و نه لفاظي هاي بيهوده! راه لينکلن منطق است و بس. او يک استدلال کننده منطقي است و توانايي و قوا خاصي در فهماندن منظوراتش به ديگران دارد.
محصول فن بيان را کليک کنيد تا فن بيان شما تقويت شود
براي خريداري محصول کليک کنيد
اگر تجربه حضور در جمع بزرگي را خصوصا زماني که يک گوينده با تجربه و حرفه اي مشغول حرف زدن باشد را داريد حتما به خوبي طعم لذتي را که در آن لحظه به هر کسي دست مي دهد را چشيده ايد. فقط يک سخنران يا گوينده حرفه اي است که مي تواند شنونده را سفت و محکم روي صندلي هاي نگه دارد يا باعث شود از جايي که هست تا زماني که سخنراني تمام نشده جُم نخورد! تنها اين سخنرانان هستند که مي توانند بدون اين که مخاطب احساس خستگي کند او را پرورش دهند، آگاه کنند و باعث رشد او در همان فاصله کوتاه بدون اندک زحمتي شوند. با اين حال گوينده هوشمند بودن به اين سبک، بايدها و نبايدهاي خاص خود را دارد!
اگرچه مي توان با استفاده از جملات هيپنوتيزم کننده سخنراني جذابي را به مخاطبان هديه داد يا هفت خواني را براي درگير کردن مخاطب به وسيله جملات متنوع و زبان بدن از سر گذراند اما گاهي در سخنراني جملاتي هستند که نبايد گفته شوند و مواقعي هستند که بايد از شکل گيري آن ها به واسطه پرهيز از اين جملات جلوگيري کرد.
هر چند که هر سخنران يا گوينده اي اصول خاصي را براي نمايش هوشمندي خود حين سخنراني دارد بد نيست اين بار به 10 جمله اي که در دانشگاه زندگي پيش روي شما قرار دارد توجه کنيد. اين جملات هرگز به زبان يک گوينده هوشمند جاري نمي شوند!
گاهي سخنراني به واسطه جملاتي که نمي گوييم پيروزمندانه تر خاتمه مي يابد! چه جملاتي تا کنون به کارگيري آن ها در سخنراني شما ممنوع بوده است؟ اصلا جملات ممنوعه هم در متون سخنراني شما به صورت ثابت در نظر گرفته مي شود و چنين ليستي وجود دارد؟
از همين حالا ليست ده گانه زير را ترتيب دهيد و حواستان باشد هرگز اين ده جمله را به کار نبريد:
براي شروع سخنراني تکنيک هاي بي شمار خوبي وجود دارد که مي توان از آن ها بهره گرفت؛ حتي وقتي که قرار است ميکروفون را تست کنيم و بلند داد بزنيم: صداي من را داريد؟ مي توانيد صدايم را بشنويد؟
اين جمله يکي از ضعيف ترين جملاتي است که يک سخنران مي تواند براي شروع سخنراني خود از آن استفاده کند. فکر مي کنيد اصلا شنونده اي هم وجود دارد که اين جمله را از زبان سخنرانان نشنيده باشد؟ به نظرتان اين دسته از عبارات بيش از حد کليشه اي نشدند؟ وقت آن نرسيده است از اين جملات پوسيده کمتر استفاده نماييم؟
راهکارهاي به درد بخورد: اين که بخواهيم از کيفيت و وضوح صداي خود مطمئن شويم بخش جدانشدني از کار است. به همين دليل توصيه مي کنيم حتما با تيم تدارکات در تعامل باشيد و از قبل ميکروفون تست شود که هرگز نيازي به گفتن اين جمله توسط يک گوينده هوشمند نباشد!
اين جمله را همه ما سرکلاس و در حضور اساتيد و معلمان شنيده ايم؛ اما اگر قرار باشد همين جمله تکراري را در محافل عمومي و سخنراني ها هم بشنويم چه طور؟ احتمالا خيلي از ما به شنيدن آن عادت ندارين و حتي ممکن است بابت آن کمي خشمگين و بي ميل شويم. به علاوه اين روزها لپ تاپ و موبايل از ابزارهاي نوت برداري، ضبط صدا و فيلمبرداري هستند و هر کسي ممکن است بدان هر لحظه نياز پيدا کند.
جايگزين به درد بخورد: توصيه ما در اين موارد استفاده از اين جمله است: “لطفا گوشي هاي خود را روي حالت بي صدا قرار دهيد”.
براي مخاطباني که مدت ها چشم به راه شما و چشم انتظار شنيدن حرف هايتان بودند، شنيدن اين جمله مساوي است با بهانه تراشي يا توجيه عدم آمادگي کافي شما براي سخنراني کردن. براي مخاطبان هر مشکلي اعم از عدم آمادگي شما يا پرواززدگي، صرفا مشکل شما است؛ و لاغير!
براي پيدا کردن مسير زندگي درست مقالات ما را دنبال کنيد
دانشگاه زندگي به شما کمک مي کند
چه دوست داشته باشيم و چه دوست نداشته باشيم در جامعه اي زندگي مي کنيم که درست مطابق با باور قديمي “عقل مردم به چشمشان است” اکثريت افراد ظاهربين هستند. البته جاي هيچ سرزنشي هم در اين زمينه باقي نمي ماند؛ چون مطابق با تحقيقات فيزيولوژيک صورت گرفته روي عموم مردم، معمولا در 20 ثانيه اول رويارويي ما با ديگران ذهنيت اصلي و اساسي ما نسبت به آن ها شکل مي گيرد. قطعا در اين 20 ثانيه تنها چيزي که به چشم مي آيد ظاهر افراد است؛ و لاغير! در سخنراني هم به همين منوال است و حتي شايد با قطعيت بيشتري بتوانيم روي ظاهر سخنران تاکيد کنيم؛ چون اين ظاهر شما است که در اولين برخورد با چشمان مخاطب گره مي خورد.
اگر درون هر فرد يا يک ارگان، سازمان يا يک کمپاني بزرگ متجمع از ايده ها، تفکرها، مهارت ها و علوم مختلف بدانيم ظاهر هر نفر نماينده اصلي آن کمپاني در ملا عام خواهد بود. ممکن است ظاهر به عنوان يک مقوله پر خرج و مسئله دار براي هر سخنران دغدغه مندي مطرح باشد اما رسيدگي به اين بخش کليدي براي هر سخنران آن چنان هم پردردسر نيست. رسيدگي به ظاهر سخنران نه به وزن کم کردن نياز دارد و نه به ظاهرسازي. تنها کافي است به چند رکن اساسي در ظاهر سخنران که معمولا از آن ها غافل هستيم نگاهي دوباره داشته باشيم.
قبل از اين که شروع کنيد و بخواهيد به بخش هاي مختلف ظاهر خود در سخنراني رسيدگي کرده باشيد جلو آينه بايستيد. بي توجه به تمام معيارها و ارکاني که در ادامه بررسي خواهيم کرد يک بازنگري کلي روي ظاهرتان داشته باشيد. خودتان چه احساسي نسبت به ظاهرتان داريد؟ بخش هايي از ظاهرتان که قابل تغيير است چه تحولاتي مي تواند داشته باشد؟
حالا که به خوبي ظاهر خود را بازنگري کرده ايد مي توانيد به برخي از ارکان اساسي در ظاهر سخنران که معرفي مي کنيم توجه کنيد:
مراقبت هاي اوليه از مو براي مردان عموما به براشينگ و استفاده از تقويت کننده هاي مو خلاصه مي شود. در صورتي که فيلمبرداري يا عکسبرداري از صحنه سخنراني صورت مي گيرد پيشنهاد مي کنيم از موادي که موجب براق شدن موهايتان مي شوند استفاده نکنيد. حالت طبيعي موها هميشه بهتر از است تا زماني که از مواد خارجي استفاده مي کنيد.
پيرايش صورت براي سخنرانان اهميت زيادي دارد. در شرايطي که اولين بار است با مخاطبان خود رو به رو مي شويد و قرار است چهره اصيل شما براي اولين بار توسط مخاطب ديده شود حتما بخواهيد تا گريم ساده و لايت مردانه پيش از فيلمبرداري روي صورت شما صورت گيرد. حتي اگر فيلمبرداري عمومي صورت نمي گيرد احتمال فيلمبرداري يا عکسبرداري شخصي توسط حاضرين را در نظر داشته باشيد. مهم ترين مزيت اين گريم پوشيده شده بخش هايي است که به علت درخشش پوست زير نور يا ايجاد سايه هاي مختلف روي نواحي گردن ممکن است نامطلوب به نظر برسند.
قطعا هر سخنران پيش از ورود به صحنه نسبت به پاکيزه کردن فضاي دهان و دندان ها اقدام مي کند. اما جالب است بدانيد که بزرگ ترين سخنرانان دنيا هميشه يک قاشق و يک دهان شويه به همراه دارند! اين دو ابزارهاي ضروري هستند که به سخنران اعتماد به نفس مي دهند. به اين ترتيب سخنران پيش از سخنراني و در هر جايي مي تواند چند قطره از دهانشويه را براي افزايش اعتماد به نفس خود استفاده نمايد.
در انتخاب لباس مناسب براي سخنراني بايد به چند عامل مهم حتما توجه کنيد:
چه کسي گفته است يک سخنران حتما بايد با کت و شلوار، خيلي شيک و رسمي در مراسم يا سخنراني ها حاضر شود؟ چه کسي ظاهر سخنران را به يک نوع لباس با تم تيره و کفش هاي خشک و ناراحت محدود مي کند که قدرت حرکت را از او در صحنه مي گيرند؟
محصول فن بيان را کليک کنيد
دانشگاه زندگي همراه شماست
از قديم گفتهاند به هر چه که فکر کنيد، همان ميشود. مثلا مثبت فکر کنيد تا اتفاق مثبت بيفتد يا هميشه خوشبين باشيد تا انرژيهاي منفي دفع شوند. اما ريشه اين تفکر چيست و از چه کجا نشات ميگيرد؟ متخصصات معتقدند تمام ارکان زندگي ما تحت تاثير تفکر و نيروي خلاقيت افکار ما رخ ميدهند. به اين شکل که هر کسي تجسم مثبتي داشته باشد ميتواند اتفاقات مثبت را به خود جذب کند و بالعکس. در همين راستا تکنيکهايي هم براي تقويت تجسم خلاق مطرح شده است. در حقيقت تجسم خلاق تکنيک قدرتمندي است که ميتوان آن را بهچشم تمرين ديد، تمريني که بارهاوبارها در ذهن اتفاق ميافتد. بهکمک اين تمرين ميتوان از تخيل خود براي ايجاد تغييرات مثبت در زندگي استفاده کرد. اگر اين تکنيک بهدرستي بهکار گرفته شود، ميتواند با محقق کردن روياها زندگي را متحول سازد. همين موضوع در مبحث سخنوري و فن بيان هم با عنوان تجسم خلاق در فن بيان و تاثير تجسم خلاق در موفقيت سخنراني مطرح ميگردد.
برخي معتقدند تصور کردن يا تجسم سخنراني و فاکتورهاي مختلف آن در ذهن مزاياي مختلفي مثل غلبه بر ترس از سخنراني دارد و سخنران را از قبل براي رويارويي با آن موقعيت آماده ميسازد. برخي هم هيچ ديدگاهي در اين باره ندارند و فکر ميکنند سخنراني آن طور که بايد و شايد رخ ميدهد؛ چه تصورش را از قبل کرده باشيم و چه بدون تجسم آن سر صحنه حاضر شده باشيم!
دانشگاه زندگي با در نظر گرفتن اين رويکرد چالشي تازه سعي داشته است تا از منظر مثبت به اهميت تجسم خلاق در موفقيت سخنراني و چگونگي تاثيرگذاري آن بپردازد. تا پايان همراه ما باشيد.
مهمترين بُعد تاثيرگذاري تجسم کردن بر سخنراني، مرحله يا فرآيند تجسم کردن است. در تجسم کردن شما تمام مراحلي را که براي کسب نتيجه مثبت موردنياز است ارزيابي ميکنيد؛ مثلا:
بر اساس آمار و ارقام، معمولا محصول تجسم کردن، تجسمي که خلاقانه و موثر باشد، زياد است. مثلا دانشآموزاني که به قواي تجسم کردن عادت دارند عملکرد بهتري نسبت به رقبا داشتهاند. يا افرادي که دائم تجسم تکنيکهاي ورزش تنيس را داشتهاند عملکرد بهتري از کساني که براي اولين بار با اين تکنيک رو به رو ميشوند خواهند داشت.
با توجه به اين آمار، مهمترين تاثيري که تجسم خلاق در موفقيت سخنراني دارد از طريق کاهش ترس و استرس فرد براي رويارويي با شرايط زنده سخنراني ميباشد. به اين شکل که فرد بارها و بارها خودش را روي صحنه و در حال مديريت بحث سخنراني مشاهده ميکند و بنابراين حضور واقعي روي صحنه در روز سخنراني چندان تازگي ندارد.
اگرچه تجسم خلاق باعث کاهش ترس فرد ميشود اما نظير تکنيکهاي ديگر چالشها و اشکالاتي به دنبال دارد:
اگرچه تجسم کردن مراحل سخنراني تاثيرات مثبتي دارد، اما اين تاثيرات کامل موقت هستند و خيلي زود فرد را از آن حال و هوا خارج ميکنند.
اگرچه تجسم خلاق در موفقيت سخنراني تاثيرگذار است اما پرواز خيال مانع از آن ميشود تا سخنران با واقعنگري به موضوع نگاه کند.
حين مجسمسازي مراحل، بخشهاي زيادي نظير ارتباط يا تماس چشمي با مخاطبان تقريبا غيرممکن است. اين که مخاطبان در چه لحظاتي نياز به لبخند يا نگاه نافذ شما داشتند هم در اين شکل از تمرين سخنراني تقريبا ناديده گرفته ميشود. بنابراين حضور در سخنراني و رويارويي با اين موارد باعث ميشود تا تمام تاثيرات مثبت تجسم کردن موارد مختلف از ذهنتان تبخير شود!
مسير زندگي خود را با ما پيدا کنيد
دانشگاه زندگي شما را همراهي مي کند
براي برخي از افراد، همسر بودن مانند يک بازي ويديويي است. اين افراد براي انجام کارها عجله ميکنند و دستورالعملهاي لازم را قبل از شروع نميخوانند. در واقع بازي را با آزمون و خطا ياد ميگيرند و هنگامي که بازي بيش از حد سخت ميشود، آن را با عباراتي نامناسب و زننده، توصيف ميکنند.
همه مردان چنين رفتاري ندارند اما قطعاً افرادي وجود دارند که با همسرشان به درستي رفتار نميکنند. در ادامه 14 عبارات ممنوعه در زندگي مشترک را نوشتهايم که يک مرد هيچوقت نبايد به طور مستقيم يا غيرمستقيم به همسرش بگويد. پس اگر فردي را ميشناسيد که از اين عبارات استفاده ميکند، حتماً اين ليست را به او نشان دهيد تا مطالعه کند. با دانشگاه زندگي همراه شويد:
البته اين موضوع صحيح است چونکه خوشحالي شما، محصول تفکرات خودتان است و ديگران نميتوانند تاثير خاصي در آن بگذارند. يکي از اين عبارات ممنوعه در زندگي مشترک گفتن جمله «تو منو خوشحال نميکني» است که کلمات مناسبي در خود ندارد. مثل اين ميماند که زنتان را بخاطر فراموشي رمز ايميل، سرزنش کنيد. به جاي اين جمله، به همسرتان بگوييد که در حال حاضر احساس خوشحالي کافي در زندگي نداريد، اما او را مسئول اين موضوع ندانيد.
استفاده از اين جمله ميتواند تاثير بدي بر زندگي مشترک شما داشته باشد. اگر آن را به کار بگيريد، راه برگشتي برايتان وجود نخواهد داشت. پسس مراقب باشيد!
ميخواهيد بدانيد چه کس ديگري عوض شده؟ خود شما. بهتر است از واژه «تحول يافتن» استفاده کنيم زيرا در ازدواج، هر دو نفر در نهايت تحول مييابند. به جاي اين جمله، خيلي واضح به زن خود بگوييد که متوجه چه تغييري در او شدهايد و چه موضوعي باعث رنجش خاطر شما ميشود.
شايد در کودکي مادر خود را با ديگران مقايسه ميکرديد اما همسرتان، مثل مادر شما نيست. اگر ميخواهيد در ازدواج مثل يک کودک با شما رفتار شود، چنين عباراتي به شما کمک نخواهند کرد. به جاي مقايسه نابجاي او با ن ديگر که رويکردي بسيار غلط است، بر روي آن چيزي که ميخواهيد تمرکز کنيد.
و اگر شما واقعاً او را دوست داشتيد، اصلاً اين جمله را به کار نميبرديد. ازدواج يک بازي فريبدهنده براي دستيابي به هدف و خواستهها نيست. در حقيقت اين موضوع راهي براي پاسخ به طرز تفکر «من تنها هستم و کسي دوستم ندارد» محسوب ميشود. در عوض، به او بگوييد که اهميت زيادي برايش قائل هستيد.
معناي اين عبارت در واقع اين است که «من خودم را با تغييرات و تحول در نيازهاي تو، تطبيق نميدهم» و رفتارم همينطور باقي خواهد ماند. اگر ميخواهيد همسرتان را از دست ندهيد، متوجه شويد که چگونه ميتوانيد او را بيشتر دوست داشته باشيد.
اينکه يک نفر ديگر به شما بگويد چگونه تبديل به يک همسر بهتر شويد، براي برخي افراد قابل قبول نيست. اما اينکه به حرف همسر خود گوش نکنيد و همراه او به جلسه مشاوره نرويد، کار درستي نيست. اين موضوع به همسرتان ثابت ميکند که او را به اندازه کافي دوست نداريد و زندگي مشترکتان را در اولويت قرار نميدهيد. مشاوره ازدواج براي اين نيست که شما بفهميد چه کاري را اشتباه انجام دادهايد. مشاوره ميتواند کمک کند که وضع زندگي مشترک خود را بهبود ببخشيد.
شايد فراموش کردهايد که بخشي از وجود بچهها متعلق به همسر شماست. حالا به اين موضوع دقت کنيد که اگر بچهها بفهمند شما به مادرشان اهميت نميدهيد، چه تصوري از ازدواج خواهند داشت؟ شما نهتنها با اين جمله، به همسر خود آسيب ميرسانيد بلکه باعث ميشويد که فرزندانتان در آينده با مشکلات مختلفي مواجه شوند و ازدواج را موضوع بدي بدانند.
براي اينکه مسير زندگي خود را بيابيد کليک کنيد
انسان پيچيده ترين مخلوق زميني است که همين پيچيدگي هايي که هنوز بسياري از آن ها کشف نشده باعث شده است پيش بيني حرکات آن در هر لحظه تقربا غيرممکن باشد. هيچ کس نمي تواند پيش بيني کند شما در اين لحظه گرسنه هستيد و دقيقا در 5 دقيقه بعد هم همين احساس را خواهيد داشت! هيچ کس نمي تواند با اطمينان و از روي تظاهرات چهره شما بگويد خوشحال هستيد؛ چون هزاران چهره متفاوت درون هر انسان وجود دارد که بسته به شرايط و خلق و خو جاي خود را به يکديگر مي دهند. ويژگي هاي شخصيتي هر فرد، تفاوت او را با ديگري معنا مي بخشند و طبيعي است اگر خصلت هاي شخصيتي افراد مثل ثبات هيجاني، درونگرايي يا برونگرايي، سازگاري و باز بودن آن ها در شيوه صحبت کردنشان نمود پيدا کند. اصولا سخنوري بر اساس تيپ هاي شخصيتي و همين شاخصه هاي رفتاري است که متمايز مي شود.
گاوين مک مونون، يکي از بنيانگذاران گروه مشاوره استراتژيک و ارتباطات در نيويورک، باور دارد که اين اشتباه محض است اگر فکر کنيم يک لباس را مي توانيم به تن همه آدم ها بپوشانيم. او که هفت سال از عمر حرفه اي اش را با مشتريان بزرگ و نامداري مثل مايکروسافت و استي لودر سرو کار داشته است معتقد است که اولويت بندي افراد در به کارگيري کلمات يا ايجاد ساختار هاي مختلف مثل جملات کاملا با تيپ هاي شخصيتي آن ها مرتبط است و در واقع يکي از وجوه تمايز آن ها در سخنوري و شيوه صحبت کردن آن ها مي باشد.
بر اساس تحقيقات و تجربياتي که در ارتباط با سخنرانان و سخنوران مختلف داشتيم در ادامه چند تيپ شصخيتي را به لحاظ تاثيري که روي گفتار آن ها مي گذارد تقسيم بندي کرده ايم. ببينيد شما در کدام دسته قرار مي گيريد و آيا اصلا رفتار ها و کاراکتر شما در شيوه سخن گفتنان نظير اين دسته بندي اثر مي گذارد يا نه.
اگر قبلا مروري بر تاثير ناباورانه سخنراني کاريزماتيک و فن بيان هيتلر در قدرت گيري او داشته ايد حتما به اين پي برده ايد که اين اقتدار و کاريزما مثال نزدني در رفتار و منش هيتلر، در واقع بخشي از منش و خلق و خوي او بوده است. مورخان اين گمانه زني را مطرح مي کنند که اين ابر قدرت نازي يک و هفتاد و شش سانتي فردي به شدت خود محور، مستقل و خود مختار بوده که همين خصيصه او باعث مي شد تمامي سربازان هنگام سخنوري هيتلر سر جاي خود ميخکوب شوند.
همان طور که مي بينيد حتي سياستمدار ترين انسان هاي تاريخ ساز هم نمي توانند مانع از فاش شدن کاراکتر هاي خود هنگام حرف زدن شوند و اصولا سخنوري بر اساس تيپ هاي شخصيتي انجام مي شود. برخي از اين تيپ هاي شخصيتي که خيلي سريع در فن بيان افراد نمودار مي شوند عبارتند از:
شخصيت هاي رهبري بلافاصله بعد از شروع به صحبت کردن قادر هستند با انرژي مضاعف و شور و شعف مخاطبان را به نفع خود متقاعد سازند. شايد کلمات يا عبارات اين افراد از آن دسته جملات هيپنوتيزم کننده براي جذب ديگران نباشد و اتفاقا خيلي هم ساده صحبت کنند اما خيلي خوب مي دانند چه طور نقش خود را در هر لحظه ايفا کنند و به تعامل با بقيه بپردازند.
شما هم با اين رهبران در زندگي روزمره بارها برخورد کرده ايد. بانوان اصولا رهبران بهتري در مديريت مباحث هستند و خيلي سريع تر مي توانند به تعامل با بقيه برسند. بسته به درونگرا يا برونگرا بودن توانايي ما در رهبري متفاوت است.
کاراکتر رهبري نقاط ضعفي هم دارد که در صحبت کردن آن ها خيلي خوب مشخص مي شود. حتما براي شما هم پيش آمده است در کلاس درس به شدت مجذوب نحوه سخنوري مدرس شويد اما آن سريع از کنار هر مطلب عبور کنيد که عملا بعد از کلاس هيچ چيز به خاطر نياوريد. يکي از ويژگي هاي منفي رهبران در صحبت کردن عبور از مباحث بدون مکث کردن است؛ طوري که مخاطب فرصت جذب و هضم آن را پيدا نمي کند. رهبران نمي خواهند اما گاهي انرژي و تمام قوا آن ها در خلال مطالب پراکنده اي که در طول صحبت کردن عرضه مي کنند هرز مي رود.
آيا مسير زندگي خود را گم کرده ايد
اينجا را کليک کنيد
ميخواهم از شما بپرسم که آيا واقعاً به دنبال يک ازدواج موفق ميگرديد؟ پس بايد بيخيال تمام آن حرفها و آدمهايي بشويد که ميگويند بايد چه کار کني و چه کار نکني. البته يادگرفتنِ برخي موضوعات و پيش گرفتنشان اصلاً اشکالي ندارد، چرا که به هر حال ارزش خود را در جايگاه خود دارند، اما ممکن است عواملي حتي بنياديتر از اينها، براي موفقيت در ازدواج وجود داشته باشند.
رازِ رسيدن به يک ازدواج موفق و سالم اين است که از قبل تصميم خودتان را گرفته باشيد، صد البته که بايد اين کار را بکنيد. بايد تصميم بگيريد که حقيقتاً از جان اين ازدواج چه ميخواهيد _ و خواهشاً آن شعرهاي لطيف و عاشقانه را تحويل من ندهيد. اندکي کاربردي باشيد. دقيق و رک حرف بزنيد.
به طور مثال: ممکن است شما فقط بخواهيد که امر ازدواج را امتحان کنيد. يا ممکن است شما واقعاً، فقط و فقط به خاطر پول قصد ازدواج داريد. يا ممکن است شما به مشايعت و همراهي يک فرد و بچهدار شدن اهميت بدهيد و صميميت جنسي برايتان از هرچيزي بيارزشتر باشد. يا شايد شما يک فرد کاملاً معتقد و متعهد به ازدواج را بخواهيد و…
هرچيزي که از ازدواج ميخواهيد، فقط يادتان باشد که از آن مطمئن بوده، و سپس از اينکه همسرِ داراي پتانسيلِ آيندهتان نيز همان را ميخواهد، اطمينان حاصل کنيد (يا ممکن است همين حالا نيز داراي همسر باشيد و بخواهيد که ازدواجتان را از نو تعريف کنيد). پس آن را روي کاغذ بنويسيد و تبديل به يک تعهد قانوني کنيد. چرا که ازدواج در ذات خود، واقعاً همين است _ يک تعهد قانوني!
اگر شما و همسرتان، همان چيزي که قبل از ازدواج تصميمش را داشتيد، از زندگي مشترکتان استخراج کرديد، پس ازدواج شما يک امر موفق بوده و هست! مهم نيست که اطرافيان شما چه واکنشي نشان ميدهند و يا بينيهايشان را به سمت آسمان بگيرند و راجع به شما شايعه درست کنند يا چهقدر بگويند که اين کار اشتباه است _ هرچه که باشد، اين ازدواج شما است، نه آنها.
تمام چيزهايي که من در اين باب فرا گرفتهام، مربوط به کتابي از سوزان پيز گادويا (روانشناسِ نامي و استادِ دانشگاه) و ويکي لارسون (يک رومه نگارِ بينظير) تحت عنوانِ: شکلگيري دوبارهي ازدواج براي افراد مشکوک، واقعگرا و ياغي. مطالب مفيد بسياري در اين کتاب وجود دارد، اما در اين مقاله، تنها 6 مورد از انواع ازدواج را با شما به اشتراک ميگذارم.
سعي کنيد خودتان ازدواج کنيد، نه ديگران به جاي شما
نوعي از ازدواج که زوجها در آن براي مدتي محدود و تعيين شده با يکديگر ازدواج ميکنند تا اين امر را به نوعي تمرين کرده يا امتحان کرده باشند. آنها براي تعيين زمان مقرر نوعي قرارداد امضا ميکنند. بدين سان، آنها ميتوانند قبل از زمان مقرر از يکديگر جدا شوند، يا پس از رسيدن به زمان مقرر ازدواج خود را از نو بازسازي کنند، زمانش را ابدي کنند و يا اصلاً به نوع ديگري از ازدواج تغييرش دهند.
در اين نوع از ازدواج، پاي فرزندآوري ابداً به ميان نميآيد. زوجها با يکديگر ازدواج ميکنند تا فردي را براي هميشه در کنار خود مثل يک دوست صميمي داشته باشند، براي اينکه بتوانند خودشان را اجتماعيتر کنند و در کنار يکديگر بسياري از کارها را انجام دهند. مسئل? اصلي در اين مورد، اشتياق يا عشق نيست.
اين مورد تقريباً برعکسِ مورد قبلي است، يعني افراد تنها براي فرزندآوري ازدواج ميکنند. در اين نوع از ازدواج نيز بحث عشق و عاشقي اصلاً به ميان نميآيد. تنها چيزي که مهم است، اين ماجرا ميباشد که دو نفر تصميم ميگيرند با يکديگر ازدواج کرده، بچهدار شوند و تا زماني که فرزندانشان کاملاً استقلالشان را به دست آورند، در کنار يکديگر زندگي کنند. البته آنها ميتوانند پس از آن نيز در کنار هم زندگي کنند اما خب اين بخشي از قرارداد اوليِ? آنها نخواهد بود.
براي ديدن مقالات بيشتر اينجا را کليک کنيد
سايت دانشگاه زندگي راهنماي شماست
اينکه پيام شما چگونه به گوش مخاطب برسد، به اندازه خود پيام اهميت دارد. و هنگامي که درباره روابط بين فردي صحبت ميکنيم، اهميت اين موضوع بسيار بيشتر است. از اين 5 دليل براي بهبود روابط بين فردي بهره بگيريد تا خودتان را به خوبي با اطرافيان مرتبط کنيد. دانستن اين دلايل حتي براي مديران کمپانيها مفيد هستند و آنها را قادر ميسازند با افراد ديگر، روابط بين فردي بهتري برقرار کنند و هر روز شاهد پيشرفت کمپاني خود باشند. با دانشگاه زندگي همراه شويد.
مديران معمولاً افرادي را ميخواهند که نهايت همکاري و تلاش را داشته باشند، در کار خود شفاف باشند و بازخوردها را بپذيرند. در دنياي امروز، روابط بين فردي اهميت بسيار زيادي پيدا کرده است زيرا ميتواند آدمها را به اهدافي فراتر از آنچه در نظر دارند، برساند.
بچهها شايد روزانه دهها بار از مادرانشان درباره مسائل مختلف سوال بپرسند و به دنبال يافتن «چرا؟» براي همه چيز باشند. ماجراجويي ما انسانها براي هدف و درک مسائل تا بزرگسالي هم درون ما باقي ميماند و تغييري نميکند.
اين موضوع درباره زندگي کاري ما نيز صادق است. حتي به عنوان کارمنداني ساده، دوست داريم هدف خود را بدانيم و برنامههايي براي آن تهيه کنيم. ميخواهيم حس کنيم که کارمان باارزش است و بخش مهمي از تيم هستيم. بزرگ شدن در عصر شبکههاي اجتماعي که پر شده از لايک، اشتراک گذاري و کامنت، اين فرصت را در اختيار ما قرار داده است.
اما غايت اصلي در نشان دادن چند هدف کوچک به کارمند خلاصه نشده است، بلکه شامل تصويرسازي اعمالي ميشود که هر فرد قادر است انجام دهد. مثلاً، اينکه به طور منظم اطلاعاتي درباره دستاوردهاي تيم يا کمپاني به اشتراک بگذاريد، کار تاثيرگذار و روحيهبخشي است. رسيدن به اهداف به کمک يکديگر، ميتواند حس پيشرفت و کار تيمي را در افراد افزايش دهد.
73 از کارمنداني که در کمپاني داراي «هدفي خاص» کار ميکنند، فعاليت موثرتري در کارشان دارند. علاوه بر اين، يک تحقيق جهاني که اخيراً انجام شد، مشخص کرد که در بين 26 هزار عضو شبکه لينکدين، 73 درصد افراد به دنبال کاري هستند که در آن احساس بااهميت بودن، داشته باشند.
بنابراين يک سيستم روابط ميان فردي مناسب، کارمندان را مجاب ميکند که براي رسيدن به هدفي خاص، با هم همکاري کنند و براي خودشان و کمپاني، موفقيت به دست آورند.
کارمندان هيچوقت نبايد اخبار مهم درباره کمپاني را از منابع خارجي دريافت کنند. امروزه همه ما به گوشيهاي موبايل دسترسي داريم و هر لحظه ميتوانيم جديدترين اخبار را مشاهده کنيم که اين موضوع باعث ترس بسياري از کمپانيها ميشود. تنها راه چاره اين است که قبل از رسيدن خبر از منابع خارجي، ديدگاهها و نحوه تفسير مسائل داخل کمپاني را آماده کنيد. اين کار نه فقط در شرايط بحراني، بلکه در فعاليتهاي روزانه توصيه ميشود.
کمپانيها بايد بتوانند روابط بين فردي سريعي ايجاد کنند. بدين صورت که مسائل و اخبار را به شکلي سريع و مطمئن به دست همه کارمندان برسانند. در واقع کار بايد به شکل ديجيتالي انجام شود و در دنياي امروز، چه دستگاهي بهتر از موبايل ميتواند اين کار را انجام دهد؟ البته در برخي موارد، لازم است که از مهارتها، روشها و تکنولوژيهاي ديگري براي ايجاد اعتماد و شفافيت، استفاده کرد. اين موضوع به کمپانيها کمک ميکند که پيامها را کنترل کنند. در نتيجه افراد از منابع مختلف و غيرقابل اطمينان اين اخبار را نميگيرند و دچار شک و ترديد نميشوند.
مشتريان انتظار دارند که يک برند به وعدههاي خود عمل کند و اين موضوع، دائمي و هميشگي است. اما کمپانيهاي بزرگ چگونه ميتوانند مطمئن شوند که اين موضوع با وجود صدها يا شايد حتي هزاران کارمند و مدير، عملي ميشود؟ در واقع اين کار بايد از طريق روابط بين فردي با کارمنداني که مسئوليت ارائه خدمات يا فروش را بر عهده دارند، انجام شود. افرادي که به خوبي آموزش ديدهاند و چهرههاي خندان و خوشحالي دارند و با مشتري به درستي برخورد ميکنند، باعث افزايش قدرت برند ميشوند.
تجربه مشتريان از شما، مهمترين چيزي است که در بازار بايد به آن توجه کنيد. برندهاي معتبر از درون ساخته ميشود و پيشرفت ميکنند و اين موضوع را در ظاهر نيز نمايش ميدهند. پس سعي کنيد کارمندان را راضي نگه داريد تا اين موضوع مستقيماً منجر به رضايت مشتريان شما شود.
براي تعيين مسير زندگي کليک کنيد
مقالات بيشتر را اينجا بخوانيد
هرلحظه از وقت شما مثل طلا است، آيا اين موضوع را مي دانيد؟ اگر مي خواهيد با روش هاي افزايش بهره وري در محل کار آشنا شويد و بتوانيد خيلي سريع تر به اهداف و کارهايتان برسيد، اين نوشته را مطالعه کنيد. در اين مطلب با 10 راه براي افزايش بهره وري آشنا خواهيد شد.
در روز شما 24 ساعت زمان داريد تا به امور مهم زندگي تان رسيدگي کنيد. اگر مي خواهيد از مدت زماني که در اختيار شماست، بهترين استفاده را کنيد، بايد بهره وري خود را بالا ببريد. بهره وري به معناي انجام کارهاي بيشتر در مدت زمان کمتر است.
اگر مي خواهيد بهره وري خود را بالا ببريد، بايد درباره چگونگي سپري کردن زمان در محل کارتان، هوشمندانه تر رفتار کنيد. اين مطلب به شما کمک مي کند که بازدهي خود را در محل کارتان بيشتر کنيد و بتوانيد در کار خود سريعتر پيشرفت کنيد.
شايد فکر کنيد که به هرکاري، زماني به اندازه خودش اختصاص مي دهيد، اما بايد دوباره بررسي کنيد تا ببينيد چقدر زمان صرف کارهاي روزانه خود مي کنيد. تحقيقات نشان داده است که تنها 17 درصد از مردم مراقب زمان خود هستند. شما هم بايد جزو اين 17 درصد باشيد. ببينيد چند ساعت از روز را صرف چک کردن شبکه هاي اجتماعي، بررسي ايميل ها، کار با نرم افزارها و مسئوليت هاي ديگر خود مي کنيد.
داشتن استراحت هاي برنامه ريزي شده و کوتاه به افزايش تمرکز شما کمک مي کند. تحقيقات نشان داده اند که داشتن استراحت هاي کوتاه در ميان ظايف طولاني، به شما کمک مي کند که سطح عملکرد خود را بالا ببريد. اگر بدون وقفه کار کنيد، بهره وري شما پايين مي آيد، در طول کار روي مسئوليت خاصي به خودتان کمي استراحت بدهيد و دوباره شروع کنيد.
استرس هميشه هم بد نيست، گاهي اوقات استرس به ما کمک مي کند سريع تر و متمرکزتر کار کنيم تا به اهداف خود دست يابيم. اگر وظايف يا پروژه هاي باز داريد، سعي کنيد براي خودتان مهلت تعيين کنيد و به انجام کار بچسبيد. وقتي در کارها مهلت داشته باشيد، متمرکز تر عمل مي کنيد و بهره وري خود را بالا مي بريد.
کارآفرين معروفي به نام استيو اولنسکي (Stive Olenski) به افراد توصيه مي کند که در هنگام کار از قانون 2 دقيقه استفاده کنند. اين قانون بيان مي کند که: «اگر کاري بود که در 2 دقيقه يا کمتر مي توانيد آن را انجام دهيد، سريعا انجامش دهيد.» به عقيده اولنسکي انجام کارهاي کوچک به صورت فوري نسبت به وقتي که آن را فراموش مي کنيد و بعدها به سراغش مي رويد، وقت کمتري از شما مي گيرد. قانون 2 دقيقه اي، استيو اولنسکي را به يکي از تاثيرگذارترين استراتژيست ها در زمينه محتوا تبديل کرده است.
ملاقات ها، يکي از بزرگترين خوره هاي زمان شما هستند؛ اما بعضي افراد با هيجان و بدون قيد و شرط در ملاقاتهاي مختلف شرکت مي کنند. تحقيقات نشان داده است که کارمندان بيش از 31 ساعت از وقت کاري خود را در جلسات سپري مي کنند! قبل از اينکه قرار ملاقات بعدي را مشخص کنيد، از خودتان بپرسيد آيا مي توانيد از طريق ايميل، تلفن يا وبينار با کارمندانتان حرف بزنيد يا خير؟ اگر امکانش هست به صورت غيرحضوري با افراد حرف بزنيد و پيام خود را به آنها منتقل کنيد.
سوالات خود درباره روانشناسي خانواده را از ما بپرسيد
درباره این سایت